#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
: من کجام!؟
_ خونه من...چشمهاش گرد شدن : چی؟؟
هارولد سرشو کج کرد : گوشات کر شدن!؟
: یعنی چی خونه تو!؟ من چجوری اومدم اینجا!؟
_ من اوردمت یادت نمیاد!؟
دیشب اومدم عمارت حالت خوب نبود
داشتی میمردی التماس کردی نجاتت بدم
چشماش قرمز شدن : چرت میگی
همچین کاری نکردم هیچی یادم نمیاد
_ یادت نمیاد یا وانمود می کنی یادت نمیاد!؟
اذیتش می کرد
اینجوری بهتر بودعمرا نمیذاشت بفهمه با میل خودش نجاتش داده
دایان بهت زده خودشو نگاه کرد
لباسهای بزرگ تو تنش زار میزدن
بوی بدن هارولد حالشو خراب کرد
_ مارکوس!؟
: نمیدونه اینجایی اگه بخوای می تونی بهش زنگ بزنیبا درد از تخت پایین رفت
اتاق سیاه بوی هارولدو می داد
همه چی بوشو می داد
عصبی لباسو چنگ زد : چجوری اوردیم بیرون؟؟
_ راحت بود از پنجره
قابلتو نداشتاصلا لازم نیست تشکر کنی کیدو
فکر کردم مارکوس تا الان چند باری حسابتو رسیده
ولی مثل اینکه با یک دست کتک آروم شده
دستشو دراز کرد : گوشی...
ابروهاش بالا پریدن : می خوای به کی زنگ بزنی!؟
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...