#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
صدای باز شدن درو شنید
بوی سنگین پیپ سینه شو سنگین تر از قبل کردبا تعجب چشماشو باز کرد
به مرده نمیومد اهل این چیزا باش
جسم بزرگ و سنگینی کنارش رو صندلی نشست
بهتر بود بگه خودشو ول کرد روش
ضربان قلبش سرعت گرفت
پیرزن اروم و مودب خودشو جلو کشید
+ اینجا جای کسی آقا
حتما شماره بلیط تونو اشتباه چک کردیدمرد بی حوصله گوشه ابروشو خاروند
_ جاشو با من عوض کرد
نگاه دایان مات خون رو مچش شدخیلی خفیف بود ولی واسه آدمی مثل اون که تموم این سالا با خون سروکار داشته دیدنش آسون بود
رنگش بدتر از قبل پرید
پیرزن با تعجب نگاش کرد
+ولی ساک شو اینجا جا گذاشتینی بدون اینکه وسایل شو ببره جاشو با شما عوض کرد
مرد لبای گوشی شو خیس کرد
نگاهش به قدری ترسناک بود که بقیه افراد کوپه ترسیده به صندلی هاشون چسبیدن
دایان با زور چاقوی دسته چوبی که کاترین تو بچگی واسش خریده بودو لمس کرد
دستاش می لرزیدن
باورش نمی شد با این سرعت پیداش کرده باشن
هنوز بیستوچهار ساعتم نشده بود
از دوتا شهر رد شد
سه بار جاشو عوض کردماشین موتور اتوبوس و آخرم قطارو سوار شد
چطور انقد سریع رد شو زدن؟؟!
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...