#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
_ جای خوبیو انتخاب کرده
حرومزاده لعنتیصدای گلوله رو که شنید با سرعت خودشو به سالن معرفی رسوند
اولش فکر کرد توهم زده
ولی وقتی فهمید دایان اونجاست تقریبا عقلشو از دست داد
کم مونده بود رویس رو بکشه
ترسید خون اون باش
ترسید زخمی شده باش
حتی فکر اینکه به یکی از اون هیولاها تبدیل شه به مرز جنون می رسوندش
دایان : رویس بهت گفت قربان!؟؟
تیز نگاهش کرد : رویسو می شناسی!؟؟
_ نه ولی اون خوب منو می شناسه
میدونه حرومزاده هانترام
حالا تو بگو اینجا چیکار می کنی!؟؟
از کی خبر داری همچین چیزی وجود داره!؟؟
می دونستی اون هیولاها وجود دارن!؟؟
هارولد گردن دردناکشو ماساژ داد
روی مبل نشست
با دست اشاره کرد بشینه
دایان سریع انجامش دادپاهاش ضعف داشتن
بخاطر چیزی که دید هنوز تو شوک بودهارولد : اینجا جای یکی مثل تو نیست
_ از این به بعد دیگه هست
قراره بمونم حالا بهم بگو اینجا چیکار می کنی!؟؟
هارولد جام ویسکی رو برداشت
: حمله هارو هدایت می کنم
جاهایی که قبلا اشغال شده رو آزاد می کنم
اون هیولاهای لعنتی رو می کشم
زمینو پاک سازی می کنم
فهمیدی یا بازم بگم؟؟؟
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...