#PART_123

9 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

_ جای خوبی‌و انتخاب کرده
حرومزاده لعنتی

صدای گلوله رو که شنید با سرعت خودش‌و به سالن معرفی رسوند

اولش فکر کرد توهم زده

ولی وقتی فهمید دایان اونجاست تقریبا عقلش‌و از دست داد

کم مونده بود رویس رو بکشه

ترسید خون اون باش

ترسید زخمی شده باش

حتی فکر اینکه به یکی از اون هیولاها تبدیل شه به مرز جنون می رسوندش

دایان : رویس بهت گفت قربان!؟؟

تیز نگاهش کرد : رویس‌و می شناسی!؟؟

_ نه ولی اون خوب من‌و می شناسه

میدونه حرومزاده هانترام

حالا تو بگو اینجا چیکار می کنی!؟؟

از کی خبر داری همچین چیزی وجود داره!؟؟

می دونستی اون هیولاها وجود دارن!؟؟

هارولد گردن دردناکش‌و ماساژ داد

روی مبل نشست

با دست اشاره کرد بشینه
دایان سریع انجامش داد

پاهاش ضعف داشتن
بخاطر چیزی که دید هنوز تو شوک بود

هارولد : اینجا جای یکی مثل تو نیست

_ از این به بعد دیگه هست

قراره بمونم حالا بهم بگو اینجا چیکار می کنی!؟؟

هارولد جام ویسکی رو برداشت

: حمله هارو هدایت می کنم

جاهایی که قبلا اشغال شده رو آزاد می کنم

اون هیولاهای لعنتی رو می کشم

زمین‌و پاک سازی می کنم

فهمیدی یا بازم بگم؟؟؟

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now