#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
با مکث نیم خیز شد : لیلی خوبه!؟؟
هارولد تیز دود غلیظو بیرون داد
_ حتی فکرشم نکن پاشو بکشی وسط کیدو
هنوز ازت شکارم نباید نزدیکش می شدی
فکر نکردی اگه لمسش کنی بعدش چه بلایی سرش میاد!؟
غرغر کنان بلند شد : لیلی دقیقا شبیه خودته
والا اگه اون بلایی سرم نمیاورد من کاری نمی کردم
یک جوری ازم آویزون شده بود ترسیدم نکنه بریم تو تخت اون منو....
چشمهای قرمز هارولد ساکتش کردن
کلافه نفسشو بیرون داد
: خیلی خب نباید نزدیکش می شدم
کارم احمقانه بود حق با توعه
متاسفم خوب شد!؟؟ حالا میذاری ب....
با احساس ریختن چیزی روی پاهاش شوکه دیوارو چنگ زد
بدنش به شکل عجیبی می لرزید
هارولد سرشو عقب برد
دود غلیظو مزه مزه کردو با لذت به آبی که از سوراخ قرمز دایان بیرون می ریخت خیره شد
لباس تا نزدیک زانوش می رسید
شوکه شده بود
نمی فهمید چه بلایی سرش اومده
روناش خیس شدن
هارولد آخر شب از خالی کردنش پشیمون شدمی دونست کمر درد می گیره ولی عمرا نمی تونست از دیدن این صحنه بگذره
_ بذار یک چیزیو برات روشن کنم کیدو
برام مهم نیست برادرت باش یا برادر زاده خودم
وقتی گذاشتی سوراخ باکره اتو بکنم مال من شدی
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...