#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
ماشین رو به روی عمارت بزرگ وایساد
دایان خیره به مارکوسی که جلو در وایساده تو خودش فرو رفت
هارولد بی توجه بهش پیاده شد
سمت مارکوس رفت دست دادن
شکمش پیچ خورد
همون یک ذره امیدش هم نابود شدهارولد کمکش نمی کرد
حرکت لب های مارکوسو دید تا به خودش بیاد در باز شدنگهبان ها خشن کشیدنش بیرون
هارولد بی تفاوت گفت : خسارت خراب کاریاشو واست می فرستم
مارکوس با تشکر و احترام سر خم کرد
: بمون یک چیزی بخور خسته به نظر میرسی
هارولد خمیازه کشید : هوم پینشهاد خوبیه
چرخید و بی توجه به دایان داخل رفت
جلوی مارکوس وایسادن
شونه هاش از فشار زیاد رو به له شدن بودن
_ بهت گفته بودم آروم بمونی
دایان رنگ پریده خندید : آروم بمونم یا بشم زیرخوابت برادر؟!
اخماش توهم رفتن : پدر نیست پس اول میریم سراغ تنبیه من
تقلا نکرد نمی تونست باهاشون بجنگه
مارکوس رو به روی هارولد روی مبل نشست
_ زودتر از انتظارم برش گردوندی
هارولد : آره بچه خوبیه خودش باهام كنار اومد
مجبور شدم یکم باهاش بازی کنم تا رام شه
ضربه محکم مرد پشت زانوهاش نشست
با قدرت روی دوزانو افتاد
رنگ پریده به هارولد نگاه کرد
لذتِ تو چشماش ترسشو بیشتر کرد
نباید می گفت
این کارش بدتر مارکوسو جری می کرد🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
VOCÊ ESTÁ LENDO
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...