#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
صدای پای مارکوسو شنید
تند راه می رفتکنارش روی تخت نشست آروم باند خونیو باز کرد
_ دیگه فرار نکن دایان
میدونی که کتک زدنت خودمم اذیت می کنهخمار خواب سرشو یک طرفه گذاشت
: نمیذارم تنها آدم مهم زندگیمو اینجوری ازم بگیری
خشکش زد خیره به چشمهای نیمه باز دایان آروم لب زد
_ مهم!!
چشمهاش بسته شدن: تموم این سالها فقط تورو داشتم
فقط برادرم پشتم بود... پیشم بود
نمیذارم خودتو ازم بگیری
سرش سنگین شد و خوابش برد
مارکوس با درد زخمشو بست
دایان با حرف آخرش حسابی همه چیو بهم ریخت
گیج و عصبی بود
دایان تنها کسی که می تونه اینجوری احساساتشو دست کاری کنهنمی خواست برادرش باش....
ولی شنیدن اینکه تنها آدم مهم زندگی دایانه قلبشو گرم می کرد
خسته زخماشو بست
خم شدو آروم پیشونیشو بوسید
: نمیدونم چیکارت کنم
نباید انقدر زود بزرگ می شدی
باید همون بچه ترسیده ای که همیشه تو بغلم قایم می شد می موندی
هرچی بزرگ تر میشی همه چیو سخت تر می کنی
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...