#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
دایان با چشمهای به خون نشسته به اسلحه ای که چند قدم اونورتر افتاده بود خیره شد
هارولد دست به سینه ابرو بالا انداخت
: نکن صدا خفه کن نداره
اگه پای پلیس بیاد وسط مجبور میشم دستو پا بسته ببرمت
خیلیم طول بکشه چند آدم بی گناه بخاطرت میمیرن
_ حالمو بهم میزنی
خندید : همین چند دقیقه پیش تو بغلش ارضا شدی
مطمعنی حست همینه که میگی!؟
پیپو روی میز گذاشت
خسته و بی توجه به جنازه ها روی تخت دراز کشید
_ بیرون پر از دشمنه
آدمهایی که اگه بگیرنت فقط به سوزوندن سینت افاقه نمی کنن
پس مثل بچه آدم بشین سرجات
یکم استراحت کنم راه میوفتیم
دایان بدن خسته و بی حسشو تکون داد
خودشو تمیز کرد و گوشه دیوار نشست
سرش بعد چند دقیقه هنوزم نبض میزد
: به مارکوس نگو
چشمای هارولد باز شدن
خیره به سقف قدیمی تکرار کرد
: به مارکوس نگم؟؟
دایان عصبی موهاشو چنگ زد🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...