#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
بالا اومدن سر موجود همه رو شوکه کرد
صدای جیغ ترسیده تو سالن پیچید
دایان و لوییس شوکه عقب پریدن
جفتشون مات چشمهای مرد شدن
انسان بودبدنش شروع به تغییر کرد کوچیک تر شد
دیگه خبری از اون هیولا نبود
حالا شبیه یک مرد معمولی شده بود
دیگه خبری از بدن بزرگ و ترسناکش نبود
چشمهاش ولی همون بودن
لوییس خیره تو چشمهای بنفش مرد نفس عمیقی کشید
انگار به کهکشان نگاه می کرد
رویس با نیشخند به سرباز پشت سرش اشاره کرد
سرباز گلوی لوییس رو گرفت و کشیدش جلو
دایان شوکه خواست سمتش بره که تفنگ سردی روی پیشونیش نشست
_ خوب نگاه کنید
لوییس وحشت زده تقلا کردنگاه بی حس هیولا خیره اش بود
: ولم کن چه غلطی می کنی ولم کن نه نه نکن
کنار خط قرمز وایساد
رویس : شاید شبیه انسان باشن
ولی نیستناین لعنتیا شکارچی های راس هرم ان
به هیچ موجودی رحم نمی کنن
موجود آروم روی دوتا پاهاش وایساد
حالا که وایساده بود خیلی قد بلندتر شده بود
لوییس بی نفس می لرزید
موجود آروم نزدیکش شد
دایان : لعنتی دیوونه شدی!؟؟
می خوای بکشیش!؟؟
ولش کنزنجیرهای فولادی وصل شده بهش اجازه نمی دادن از خط جلو بره
بازوی سرباز دور گلوش محکم تر شد
اون لعنتی ام ترسیده بودمرد روی انتهای خط قرمز وایساد
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...