#PART_66

23 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

لی لی لخت تو بغلش می لرزید

فقط لباس زیر سفید توری تنش بود

از در پشتی بیرون زدن
هوا خیلی سرد بود

بی توجه به درد کمرش تیشرتش‌و دراوردو تنش کرد

کتم از روش پوشوند بهش

تیشرت بلند کامل بدنش‌و پوشوند

دستش‌و گرفت : می تونی بدوی!؟؟

لی لی شوکه سر تکون داد : پاهام..پاهام جون ندارن

شوک عصبی پاهاش‌و بی حس کرده بود

دایان با سرعت بغلش کرد

کمرش تیر کشید بی مکث شروع به دویدن کرد

خیابونها خلوت بودن
لعنتی به شانس گندشون فرستاد

اگه شلوغ بود نمی تونستن دنبال شون کنن

از خیابون اول رد نشده بود که صدای تیر اندازی بلند شد

با درد خودش‌و داخل کوچه انداخت

پشت سطل آشغال بزرگ آهنی مخفی شد

لی لی محکم دستش‌و چنگ زده بود

: آروم باش نترس چیزی نیست

لی لی : عموم...عموم باید بهش زنگ بزنم

گوشی شو از جیب کت دراورد

_ بهش زنگ بزن لوکیشن بفرست براش

صدای پا نزدیک شون شد

زیاد بودن
کمرش‌و گرفت کمکش کرد بره تو سطل آشغال

: حواس شونو پرت می کنم هارولدو خبر کن

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now