#PART_54

38 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

_ مارکوس...
خندید : می خوای برگردی!؟

_ آره
ترجیح میدم پیش اون بمونم تا توی لعنتی

اخماش توهم رفتن
عصبانی شد

نفهمید چرا عصبانی و این موضوع بدتر خشمگینش کرد

: پس زیرش بودن بهت مزه داده

دایان توی یک حرکت سریع شیشه عطرو از روی میز چنگ زد

هارود تیز شد : حتی فکرشم نکن

با قدرت پرتش کرد

شیشه دقیقا بالای سرش شکست

هارولد سریع بود وگرنه سرش می شکست

پیپ‌و روی میز انداخت‌و بلند شد

_ خودت سختش کردی
محکم گلوش‌و چنگ زد

تا به خودش بیاد روی تخت زیر هارولد قفل شد

کمرش از درد تیر کشید

نتونست جلو ناله پر از دردش‌و بگیره

هارولد با آرامش روی شکمش نشست

: درد داری!؟

_ کثافت روانی گورت‌و گم کن اونور

هارولد : حالا که اینجوری نشستم هوس کردم یک‌بار دیگه انجامش بدیم

دایان با درد مشت شو تو شکم عضله ای هارولد کوبید

تکون نخورد انگار اصلا حسش نکرد

خسته از تقلاهای بی فایده ثابت موند

هارولد : اروم شدی!؟؟

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Où les histoires vivent. Découvrez maintenant