#PART_97

18 2 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

هارولد انقدر محکم و جدی گفت که دایان مات شد

می دونست حرفاش درستن
ولی نمی خواست قبول کنه

_ به عنوان کسی که دیشب با زور کشوندم رو تخت زیادی حرف میزنی

قلوپ آخر قهوه اشو خورد

: هر راند دوبار ارضا شدی دایان
از لذت کل شب‌و ناله کردی

همین الان که دارم راجبش حرف میزنم نیپل هات سفت شدن

می خارن
دوست داری دوباره با زبون داغ و دندونام بیوفتم به جون شون

دایان آب دهنش‌و قورت داد

گلوش مثل کویر خشک شده بود

_ چرت‌و پرت بسه باید برم

هارولد با حوصله آخرین برگه رو امضا کرد

: جایی نمیری
برو روی تخت استراحت کن

شب دوباره برنامه داری این‌بار قرار نیست با سه دور بی خیالت شم

پس خوب استراحت کن

ساعتش‌و چک کرد : تایم قرصات بیدارت می کنم برو

دایان عصبی خندید

: پس میگی برم رو تخت‌و منتظر بمونم بیای به فاکم بدی آره!؟؟

عینکش‌و بالا زد : آره کیدو دقیقا همین‌و میگم

مگه اینکه بخوای همینجا انجامش بدیم

فکر نکنم الان جون داشته باشی

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now