#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
پارچه رو باز کرد
: بشین تا وقتی برسیم صداتو نشنومدایان : چقدر؟!؟
بی حوصله نگاهش کرد_ شبیه کسایی ام که بشه با پول خرید شون؟؟؟
: آره دقیقا شبیه شونی
هارولد یه تیکه پارچه تمیز ملافه رو پاره کرد و دور زخمش بست
دایان بی اراده خودشو جلو کشید
: اینجوری عفونت می کنه....
_ می ترسی بخاطر تو بمیرم؟!؟
دستاش مشت شدن : گفتم که تقصیر خودت بود
نقطه ضعف شو پیدا کرد
تکیه داد و خیره بهش لب زد_ بلدی ببندی؟!؟ یجور که عفونت نکنه؟!؟
دایان مردد سر تکون داد : بلدم ولی اینجوری با اینا نمی شه
بذار برم ازشون جعبه کمکهای اولیه بگیرم...
خندید و بی حوصله شکارشو نگاه کرد
_ برو...
دایان گیج و شوکه پلک زد : برم؟؟؟_ اوهوم برو جعبه کمکهای اولیه رو بیار....
منم همینجا منتظرت می مونمبا مکث بلند شد دستاش از استرس می لرزیدن
جفت شون خوب می دونستن برگشتی در کار نیست
فقط اشتباه دایان این بود که فکر می کرد می تونه از دست هارولد فرار کنه
نمی دونست دقیقا وسط بازی این گرگ دیوونه گیر افتاده
می خواست تا برسن یکم سرگرم شه
از قایم موشک خوشش نمیومد
ولی دیدن دایان رنگ پریده ای که فکر می کنه گولش زده واسش جالب بود
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...