#PART_11

46 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

دستش دور چاقو مشت شد

هارولد : حتی فکرشم نکن بخوای دوباره همچین غلطی کنی

تو که نمی خوای آدمای اینجا همه شون بمیرن مگه نه؟!؟

شوکه چاقورو ول کرد

مطمعن بود اگه بگه انجامش میده

این مرد قاتل استخدام شده برادرش بود

اون هیچ وقت آدم اشتباهی رو واسه این کارا انتخاب نمی کرد

دایان : با بقیه کاری نداشته باش

هارولد چاقو رو از دستش گرفت

بدون اینکه گردن شو ول کنه استیک رو تکه تکه کرد

حرکت انگشتاش با چاقو انقدر سریع و‌ حرفه ای بود که دایانو وحشت زده کرد

_ از بس آدمارو تیکه تیکه کردم دستم عادت کرده

چاقورو زیر چونه دایان گذاشت

سرشو برد بالا

_ فاک یه هانتر کوفتی رنگ پریده اصلا چیز جالبی نیست

هنوزم باورم نمی شه خون اونارو داری

خیلی ترسویی....
تو که نمی خوای گریه کنی مگه نه؟!؟

سرشو عقب کشید

: حرومزاده روانی فک کردی می تونی هر.....

تیزی چاقو زبون شو بند اورد

بریده شدن گلوشو حس کرد

خون داغ نرم رو گلوی سفیدش حرکت کرد

هارولد با زور خودشو کنترل کرد گلوشو لیس نزنه

صحنه عجیب و جذابی بود

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt