#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
دایان خیره به موهای بهم ریخته هارولد پلک زد
: انگار واقعی نیست
همش حس می کنم دارم خواب می بینم
باورم نمی شه تموم مدت از این چیزا خبر داشتی
هارولد یک نفس کل ویسکی رو بالا رفت
گلوش آتیش گرفت ولی توجهی نکرد
_ حالا که اینجایی دیگه نمی تونی بری
اجازه نمیدن بریقانون سفتو سختش همینه
تا وقتی یک سال خدمت نکردی نمی تونی بریدایان : نمی خوام برم
مارکوس بخاطر من تیر خورد باید بمونمهارولد پوزخند سردی زد
: کارتر افتاده به جون توله های خودش
اخم کرد : تا حالا یکی شونو از نزدیک دیدی!؟؟
جام خالیو روی میز گذاشت
هر روز می بینم کیدو
ولی نه فقط یکی شونودایان خیره به لیوان آروم زمزمه کرد
_ چرا اون کارو کردی!؟
هارولد گوشی عجیب غریبشو چک کرد
: کدوم کار!؟
_ داشتی بدنمو چک می کردی
انگار خیلی نگرانم بودیاخم سردی بین ابروهاش نشست
: خیال پردازی نکن
فقط می خواستم مطمعن شم آلوده نشدی_ واسه همه این کارو می کنی!؟
: آره می کنم
_ پس یعنی همه رو میاری خونت لخت می کنی که مطمعن شی آلوده نشدن آره!؟؟
چشمهاش بالا اومدن
: کشش نده کیدو
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...