#PART_124

14 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

دایان خیره به موهای بهم ریخته هارولد پلک زد

: انگار واقعی نیست

همش حس می کنم دارم خواب می بینم

باورم نمی شه تموم مدت از این چیزا خبر داشتی

هارولد یک نفس کل ویسکی رو بالا رفت

گلوش آتیش گرفت ولی توجهی نکرد

_ حالا که اینجایی دیگه نمی تونی بری
اجازه نمیدن بری

قانون سفت‌و سختش همینه
تا وقتی یک سال خدمت نکردی نمی تونی بری

دایان : نمی خوام برم
مارکوس بخاطر من تیر خورد باید بمونم

هارولد پوزخند سردی زد

: کارتر افتاده به جون توله های خودش

اخم کرد : تا حالا یکی شونو از نزدیک دیدی!؟؟

جام خالی‌و روی میز گذاشت

هر روز می بینم کیدو
ولی نه فقط یکی شونو

دایان خیره به لیوان آروم زمزمه کرد

_ چرا اون کارو کردی!؟

هارولد گوشی عجیب غریبش‌و‌ چک کرد

: کدوم کار!؟

_ داشتی بدنم‌و چک می کردی
انگار خیلی نگرانم بودی

اخم سردی بین ابروهاش نشست

: خیال پردازی نکن
فقط می خواستم مطمعن شم آلوده نشدی

_ واسه همه این کارو می کنی!؟

: آره می کنم

_ پس یعنی همه رو میاری خونت لخت می کنی که مطمعن شی آلوده نشدن آره!؟؟

چشمهاش بالا اومدن

: کشش نده کیدو

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now