#PART_16

46 5 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

انگشتاش جلوتر رفتن

با زور جلو پریدن شو گرفت

دلش می خواست فرار کنه ولی نمی تونست

هارولد کام عمیقی از پیپ گرفت

دودشو تو صورت دایان خالی کرد

_ من از پسرا خوشم نمیاد بچه جون

مهم نیست چقد ساکش بزنی عمرا واست بلند نمی شه

حرفاش مثل باروت رو آتیش بودن

دایان با قدرت خودشو عقب کشید
: فاک حال مو بهم میزنی

هارولد بدون اینکه لباس شو بپوشه خندید

_ اونی که برادرش می خواد بکنتش تویی نه من

حرومزاده اینجام در حال حاضر تویی نه من

پس حدس بزن اونی که حال بهم زنه کیه....

چشماش قرمز شدن : خفه شو

هارولد با لذت به صورت قرمزش خیره شد

_ اگه نمی خوای بشنوی یا باید خفم کنی یا گوشاتو بگیری

فکر کنم دومیو بیشتر دوس داری مگه نه؟؟؟

ولی نمی تونی انجامش بدی
حرف شد

دایان : سگ اجاره ای مارکوس بودن باعث نمی شه آدم خاصی بشی

شاید من یک حرومزاده باشم

ولی توام چیزی جز یک سگ نیستی....

هارولد بی حوصله پیپ‌و کنار انداخت

: ساکت سرجات بتمرگ
مجبورم نکن بیام اونجا دهنتو با‌ روشی که دوس نداری ببندم

زبون شو گاز گرفت
منظورشو فهمید.....

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now