#PART_1

116 7 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

هارولد پیپ گرون قیمت الماس کاری شده رو میون لباش گرفت

مارکوس مثل همیشه خونسرد سر مار سیاه رو شونش رو نوازش کرد
دایان اینبار حرفه ای تر فرار کرده بود

برادر حرومزاده احمقش اینبار تو دردسر بزرگی افتاده بود

این دفعه علاوه بر پدرش تنها حامیش هم عصبانی کرده بود

تنبیه سختی انتظارشو می کشید

+ اگه مقاومت کرد دستو پاهاشو بشکون
همین که زنده بمونه کافی....

نیشخند سرد و بی تفاوتی گوشه لب هارولد نشست

_ بخاطر یه حرومزاده همچین فرصتی رو هدر میدی؟!؟

مارکوس نرم خندید : برادرم یکم چموشه

اگه دست دشمنام بهش برسه تو دردسر میوفتیم

تو تنها کسی که می تونی تو یه هفته برش گردونی

خیلی باهوشِ....
کارش با چاقو حرف نداره ممکنه زخمیت کنه ولی نمی کشتت
نمی تونه کسیو بکشه

هارولد خیره به دود سیاه لب زد
: به عنوان یه هانتر خیلی ضعیفه

چطور نمی تونه یه آدمو بکشه؟!؟

مطمعنی از خون شماست؟!؟

مارکوس : همونطور که گفتم چموش و فقط تو می تونی سریع برش گردونی

می خوام هفته دیگه همین موقع برادرم اینجا باش

هارولد خیره به مار سیاه که اروم دور شونه مارکوس می پیچید سر تکون داد

+ سه روزه تمومش می کنم
بعدش دیگه دینی بهت ندارم

بعد اتمام کار این مارم به عنوان تشکر با خودم می برم....

مارکوس سر شو بوسید : زود برش گردونی بهم هرچی بخوای بهت میدم

هارولد تیز شد
همه می دونستن مارکوس عاشق مارا شه

هفته پیش یکی از نگهبانارو بخاطر له کردن دم یکی شون کشته بود

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now