#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
دایان خیس عرق نفسشو بیرون داد
نگاه پر از نفرتشو به هارولد دوخت
با لذت مار بزرگو روی کولش گذاشت
: نمایش جالبی بود
خوش گذشتموهای دایانو بهم ریخت و خندید
: خدافظ کیدو
شب خوبی در انتظارتهمنتظر حرف کسی نشد و با ارامشی عصبی کننده بیرون رفت
صدای بلند مارکوس تو عمارت پیچید
: گورتونو گم کنید
ولش کردنو با سرعت بیرون رفتن
دایان خسته و با درد عقب کشید
به مبل تکیه داد : چه بلایی می خوای سرم بیاری!؟؟
دکمه هاشو باز کرد
دایان دندون سابید : نکننمی خوام ازت متنفر شم مارکوس
توی لعنتی برادر کوفتی منی
همخون منی کثافت نزن به تنها آدم زندگیم
چشماش پر از خون بودن
: گذاشتی لمست کنه
_ من نذاشتم خودت بهش گفتی هر غلطی می خواد بکنه
تقصیر خودته
من دستام بسته بودنهیچ غلطی نمی تونستم بکنم...
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...