#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
نباید لذت می برد لمس دستشو دوست نداشت
تقلا کرد خودشو آزاد کنه ولی نتونست
پیش هارولد بدنش دیوونه می شد
مارکوس سعی کرد با همین روشها رامش کنه ولی نتونست
دایان تا مرز بالا اوردن می رفت
ولی هارولد فرق داشت
دقیقا وقتی لمسش می کرد بدنش خیس می شد
انگار بیشتر می خواست
نیپلاش می خاریدن حرکت دستش تندتر شد
دایان کمرشو بلند کرد : اهههه بسههه
نمی خواممم اههه دوست...دوستش ندارممم اههههه فاااک
هارولد با لذت خندید
_ کیدو انگشتمو بردارم ارضا می شی
ولش کرد
دایان انگار از آسمون افتاده باش نفس عمیقی کشیدشکمش از درد و لذت می سوخت
هارولد کمرشو گرفت
به شکم چرخوندشدستهای قویش هر بلایی می خواستن سر دایان میاوردن
پاهاشو توی شکمش جمع کرد
کمرشو فشار و قوس داد
خیره به منظره رو به روش نفس عمیقی کشید
تخمهاش مثل سنگ سفت شده بودن
خودش بدتر از دایان بی تاب بود
دلش می خواست سریع تر بکنتش
ولی سوراخ تنگ و صورتیش اجازه نمی داد
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...