#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
اولین بار بود ترس مارکوسو می دید
دستشو فشرد : چیزیم نمی شه نگران نباش
_ میام دنبالت نمیذارم اونجا بمونی اسنو
دایان نرم خندید
ترس کشنده اشو پس زد: واسه این اسم زیادی بزرگ نشدم!؟؟
مارکوس از بچگی اینجوری صداش میزد
دایان زیادی واسه پسر بودن سفید بود
واسه همینم اسنو صداش می کرد
بزرگ تر که شد رنگ پوستش برگشت
_ نمیر دایان لطفا زنده بمون
خودم میام دنبالتهیچکس نمی تونه جلومو بگیره
جلوی زبونشو گرفت
نگفت پدر می تونهنخواست بیشتر از این ناراحتش کنه
خم شد پیشونیشو به سینه مارکوس تکیه داد
: توی لعنتی بهترین برادر بزرگه دنیایی
درسته این آخریا یکم دیوونه شدی
ولی بازم واسه من برادر بزرگه ای
دست مارکوس پشت گردنش نشست
داشت جون می داد : مواظب خودت باش
نفس عمیقی کشیدو بلند شد
بغضشو پس زد : گریه نکن پدر ببینه بدتر عصبانی می شه
صورت مارکوس قرمز شده بود
وحشت اینکه آخرین دیدارشون باش دیوونش می کرد
سعی کرد بلند شه ولی نتونست
باید جلوشو می گرفت
دایان اونجا دووم نمیاورد میمیرد
بی توجه به تقلاهای مارکوس بیرون رفت
صدای فریاد عصبانیشو شنید ولی برنگشت
پایین پله ها که رسید به جای خالی کارتر نگاه کرد
بلاخره داشت از شرش خلاص می شد
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...