#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
بی نفس پشت یکی ستونا وایساد
سرش از بی نفسی درد می کرد
سینش تیر می کشیدایستگاهی که توش وایساد خیلی خلوت بود
تکو توک آدم توش دیده می شد
نفس عمیقی کشید
مشخص بود قطار قرمز رو به روش جدیدهصدای بلند مردی که لیست دستش بود توجه شو جلب کرد
_ قطار تا چند دقیقه دیگه حرکت می کنه
لطفا بلیط هاتونو برای چک شدن بیاریدزنو مردای شیک و کت شلواری با لبخند سمتش رفتن
نگاه لرزونش به یکی از درا افتاد
هیچکس جلوش نبوددور مرد که شلوغ شد همه جرعت شو جمع کرد اروم جلو رفت
وقتی کسیو ندید با سرعت پرید داخل قطار
نفهمید چطور از بین کوپه ها رد شد
همه شون بیش از حد شیک بودن
با درد داخل آخرین کوپه رفت
بوی تمیزی ریه شو نوازش کرد
کم کم قطار حرکت کرد از شانس خوبش کسی تو واگن نبودمثل اینکه پول مردم به همچین بلیط هایی نمی رسید
درو بست و قفلش کرد
دستو پاهاش بی حس شده بودنبا درد گردن شو چنگ زد هنوزم می تونست داغی دست بزرگ و قوی شو حس کنه
خیلی قوی بود مطمعنن اگه می خواست تو یه حرکت گردن شو خرد می کرد
حالا علاوه بر پدرش و مارکوس باید از دست اون دیوونه ترسناکم فرار می کرد
نگاه وحشی شو آخرین لحظه دید
مثل یه شیر زخمی نگاهش می کرد
تقه آرومی که به در خورد از جا پروندش
بی اراده جیب شو لمس کرد ولی خبری از چاقو نبود
دوباره تقه ای به در خورد
صدای لطیف زن ترس شو از بین برد_ سرویس هستم....
دست شو رو در گذاشت🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
VOUS LISEZ
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Roman d'amourاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...