#PART_9

74 4 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

بی نفس پشت یکی ستونا وایساد

سرش از بی نفسی درد می کرد
سینش تیر می کشید

ایستگاهی که توش وایساد خیلی خلوت بود

تکو توک آدم توش دیده می شد

نفس عمیقی کشید
مشخص بود قطار قرمز رو به روش جدیده

صدای بلند مردی که لیست دستش بود توجه شو جلب کرد

_ قطار تا چند دقیقه دیگه حرکت می کنه
لطفا بلیط هاتونو برای چک شدن بیارید

زنو مردای شیک و کت شلواری با لبخند سمتش رفتن

نگاه لرزونش به یکی از درا افتاد
هیچکس جلوش نبود

دور مرد که شلوغ شد همه جرعت شو جمع کرد اروم جلو رفت

وقتی کسیو ندید با سرعت پرید داخل قطار

نفهمید چطور از بین کوپه ها رد شد

همه شون بیش از حد شیک بودن

با درد داخل آخرین کوپه رفت

بوی تمیزی ریه شو نوازش کرد
کم کم قطار حرکت کرد از شانس خوبش کسی تو واگن نبود

مثل اینکه پول مردم به همچین بلیط هایی نمی رسید

درو بست و قفلش کرد
دستو پاهاش بی حس شده بودن

با درد گردن شو چنگ زد هنوزم می تونست داغی دست بزرگ و قوی شو حس کنه

خیلی قوی بود مطمعنن اگه می خواست تو یه حرکت گردن شو خرد می کرد

حالا علاوه بر پدرش و مارکوس باید از دست اون دیوونه ترسناکم فرار می کرد

نگاه وحشی شو آخرین لحظه دید

مثل یه شیر زخمی نگاهش می کرد

تقه آرومی که به در خورد از جا پروندش

بی اراده جیب شو لمس کرد ولی خبری از چاقو نبود

دوباره تقه ای به در خورد
صدای لطیف زن ترس شو از بین برد

_ سرویس هستم....
دست شو رو در گذاشت

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Où les histoires vivent. Découvrez maintenant