#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
_ نگو که ازش می ترسی!؟
مارکوس کلافه بلند شد : بحث ترس نیست
بحث دردسره
هارولد آدمی نیست که بخوام باهاش دربیوفتیبرو با یکی دیگه بازی کن
هرکی بجز اون_ پس ازش می ترسی
: احمق نباش اگه ترسی ام باش بخاطر ضعف توعه نه خودم
_ من ضعیفم ولی تو قوی
هرچی ام باشم بازم یک هانترمتا وقتی تو پشتم باشی هر بلایی بخوام سرش میارم
مارکوس چند ثانیه تو سکوت نگاهش کرد
: می خوای چیکار کنی!؟
_ نمی خوام بکشمش فقط درحد یک انتقام ساده باش
مثلا چیزی که خیلی واسش مهمه رو نابود کنم
تو میدونی چی واسش مهمه مگه نه!؟
مارکوس چشماشو بست نفس عمیقی کشید
ترجیح می داد دایان درگیر همچین چیزی شه تا فرار کنه
چشماشو باز کرد و بلند شد
: صبحانه اتو کامل خوردی بیا اتاق کارم
°°°°°°°°°°
بی حوصله بدنشو با آهنگ تکون می داد
دخترک ریزجثه از اول شب آویزونش شده بود
خیلی زودتر از چیزی که انتظارشو داشت پا داد
لی لی دستاشو دور گردن دایان حلقه کرد
: چقدر سستی برقص دیگه
خندید چشمهای خمارش دوست داشتنی بودن
لی لی خنده اشو که دید خودشو بالا کشید
سینه های بزرگشو به بدن دایان کشید
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...