#PART_86

17 2 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

سوراخ قرمزش‌و نرم لمس کرد

صورتش توهم رفت زیاده روی کرده بود

واسه اولین بار خیلی زیاد بود

انگشتاش‌و روی کبودیاش می کشیدو تمیزش می کرد

یکی از لباس‌های خودش‌و تن دایان کرد

پتورو کشید روش‌و سمت پیپش رفت

کنار پنجره وایساد و سخت مشغولش شد

نمی تونست نگاهش‌و بگیره

مارکوس دنبال دایان بود

حتما تا الان کل شهرو زیرو رو کرده

نابود کردنش سخت ولی ممکن بود

ولی خوب می دونست دایان مقابلش وایمیسته

پسره احمق مارکوس‌و دوست داشت

اجازه نمی داد کسی بلایی سر برادرش بیاره

مشخص بود مارکوس آخرین و‌ تنها خانواده اشِ

نمی تونست واسه همیشه مخفیش کنه

باید یک‌ کاری می کرد با پای خودش برگرده

جای کمربندهای رو‌ی کمرش حسابی رو مخش بودن

چند بار به این فکر کرد بره سراغ مارکوس و پدرش‌و جفت شونو تیکه پاره کنه

نه اینکه علاقه خاص و عجیبی بهش داشته باش

فقط دوس نداشت بدنی که می کنه انقدر زخم‌و زیلی باش

قبلا هیچ وقت واسش مهم نبود رو بدن هرزه هاش زخمی باش یا نه

ولی الان مهم بود

دوس نداشت دایان زخمی باش

اگرم زخمی هست فقط باید از طرف خودش باش

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Où les histoires vivent. Découvrez maintenant