#PART_51

246 17 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

مارکوس دوست نداشت هیچ کدوم از اتفاقا ثبت شن

همه از این موضوع خبر داشتن

چند دقیقه منتظر موند

صدای گلوله که بلند شد از پنجره طبقه سوم پرید پایین

جیسون واسه اشون تشک بادی بزرگ گذاشته بود

افتادن روش با سرعت بلند شد

خون ریزی دایان بیشتر شده بود

سوار ماشین شدن
جیسون با سرعت راه افتاد

_ عقلت‌و از دست دادی؟؟
واسه چی پسره رو آوردی بیرون!؟؟

می خوای هانترا بیوفتن دنبال مون!؟؟

هارولد اروم پیپش‌و دود کرد
: فاک دوری ازش سخته

جیسون شوکه از تو آیینه نگاهش کرد

_ دوری از کی!؟
پسره!؟

صورتش توهم رفت : چرت نگو پیپ‌و میگم

چرا دوری از کیدو باید واسم سخت باش!؟

_ به همون دلیلی که گذاشتی سرش‌و بذاره رو سینت

بدتر از اون مواظبی گردنش درد نگیره

هارولد گیج به خودشون نگاه کرد

: مزخرف نگو داره میمیره فقط حواسم بهشِ

_ هنوز دیر نشده بیا پرتش کنیم همونجا

هارولد دودو مزه مزه کرد و اروم بیرون داد

: برو خونم
_میفهمن

: یک درصدم شک نمی کنن

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now