#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
همه چیز تو یک ثانیه اتفاق افتاد
کارتر خیره به مارکوسی که سپر دایان شده بود ماشه رو کشید
واسه اولین بار صدای فریاد ترسیده دایانو شنید
دایانی که حتی تا پای مرگ هم شلاق خورد و ساکت موند بخاطر برادرش سکوتشو شکست
نفهمید چطوری خودشو به مارکوس رسوند
نتونست وزنشو تحمل کنه
دوتا پله رو پرت شدن پاییندایان بی توجه به درد شدید کمرش با سرعت بلند شد
قلبش بی امان می کوبید
باورش نمی شد پدرش از قصد به مارکوس شلیک کنه
تیر به شونش خورده بود
آدماشون شوکه کنار وایساده بودن
نمی دونستن چیکار کنن
دایان محکم زخمشو فشرد : نه نه مارکوس
مارکوس لطفا تو نمی تونی بمیری لطفا این کارو نکن
کارتر بالای پله ها سیگارشو روشن کرد
_ بخاطر تو این بلا سرش اومد
تموم زندگیش از حرومزاده پدرش مراقبت کرد
اگه اون نبود خیلی وقت پیش از شرت خلاص می شدم
چشمهاش خیس شدن
نباید گریه می کرد مخصوصا جلوی این همه آدم
یک مرد مافیا هیچ وقت گریه نمی کنه
: نمیدونم باز چه بلایی می خوای سرم بیاری ولی میرم
دکتر خبر کن میرم وسایلمو جمع کنم
واسش مهم نبود کجاست
ته جهنمم باش بخاطر برادرش میره
مارکوس آخرین طنابی که به زندگی وصلش می کنه
نمی تونه اینجوری از دستش بده
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...