#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
•••••••••••
اتوبوس سیاه بزرگ بلاخره بعد چند روز از حرکت وایساد
دایان ضربه ارومی به پای کناریش زد
: لوییس فکر کنم رسیدیم
پسر جوونی که تازه باهاش دوست شده بود تو جاش پرید
رنگ زردش حسابی تو چشم میزد
تموم این پنج روزی که توی راه بودنو بالا آورد
اصلا حال خوشی نداشت
شیشه های سیاه اجازه نمی دادن چیزی ببینن
در اتوبوس باز شد
چندتا سرباز هیکلی با لباسهای تمام سیاه اومدن تو_ پیاده شید
همه با سرعت سرپا شدنهیچکس دلش نمی خواست بیشتر از این توی اون اتوبوس لعنتی بمونه
لوییس پسرک لاغر ترسو آستین دایانو گرفت
: نزدیک هم بمونیم
دایان خسته سر تکون داد
_ باشبیرون که رفتن مات شد همه شوکه شده بودن
صدای پچ پچ آروم شون نشون می داد هیچکس نمیدونه چخبره
دیوار بلند طوسی رنگ انقدر بالا رفته بود که نمی شد خورشیدو دید
لوییس : این دیگه چه کوفتیه
جَک : باید حدس میزدم با اون حقوقی که میدن همچین گوهی گیرمون میاد
سرباز : راه بیوفتید
صدای خشن و خش دار مرد همه رو حرکت دادتو یک صف طولانی نزدیک صدتا آدم بودن
زنو مردای جوون گیج پشت سرهم راه می رفتن
همه تو یک سالن بزرگ و خالی وایسادن
همه چی به شکل عحیب و ترسناکی بی روح بود
مرد سیاه پوشی بالای سکو وایساد
بدون میکروفون با صدای بلند شروع کرد به حرف زدن
_ به نایت ورلد خوش اومدید
شما از این به بعد سربازهای نایت ورلد هستید🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...