#PART_50

31 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

گوشیش‌و برداشت شماره جیسون‌و گرفت

سریع جواب داد : پیداش کردی!؟

بدون اینکه متوجه باش پشت گردن دایان‌و نوازش می کرد

_ حواس پرتی می خوام

صداش با سرعت جدی شد : کجایی!؟

_ عمارت هانترا
پر محافظه نمی خوام کسی‌و بکشم

حواس شونو پرت کن دایان‌و ببرم بیرون

جیسون داد زد : چه زری زدی؟؟

کی‌و ببری بیرون!؟ دیوونه شدی!؟

همین یک ساعت پیش بهت گفتم باهاشون درگیر نشو

دیروز پسره رو کت بسته انداختی تو بغل برادرش

حالا می خوای بیاریش بیرون!؟؟

سرد و بی حوصله گوشه ابروش‌و خاروند

: عجله کن وقت نداریم پسره داره جون میده

جیسون با مکث نفسش‌و تو گوشی خالی کرد

_ آخر کونتو سر این کارات از دست میدی

: کسی نَمیره حوصله جنگ ندارم فقط حواس پرتی

جیسون باش بی میلی گفت‌و قطع کرد

کتش‌و دراورد دور شونه دایان پیچید

_ نجاتت نمیدم فقط می خوام یکم بیشتر باهات بازی کنم

صدای بلندی ته مغزش فریاد زد واقعا!؟

دایان کامل بیهوش شده بود

هارولد با لذت کولش کرد اصلا سنگین نبود

دلش می خواست صورت مارکوس‌و وقتی میفهمه دایان نیست ببینه

می دونست داخل خونه دوربین ندارن

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin