#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
گوشیشو برداشت شماره جیسونو گرفت
سریع جواب داد : پیداش کردی!؟
بدون اینکه متوجه باش پشت گردن دایانو نوازش می کرد
_ حواس پرتی می خوام
صداش با سرعت جدی شد : کجایی!؟
_ عمارت هانترا
پر محافظه نمی خوام کسیو بکشمحواس شونو پرت کن دایانو ببرم بیرون
جیسون داد زد : چه زری زدی؟؟
کیو ببری بیرون!؟ دیوونه شدی!؟
همین یک ساعت پیش بهت گفتم باهاشون درگیر نشو
دیروز پسره رو کت بسته انداختی تو بغل برادرش
حالا می خوای بیاریش بیرون!؟؟
سرد و بی حوصله گوشه ابروشو خاروند
: عجله کن وقت نداریم پسره داره جون میده
جیسون با مکث نفسشو تو گوشی خالی کرد
_ آخر کونتو سر این کارات از دست میدی
: کسی نَمیره حوصله جنگ ندارم فقط حواس پرتی
جیسون باش بی میلی گفتو قطع کرد
کتشو دراورد دور شونه دایان پیچید
_ نجاتت نمیدم فقط می خوام یکم بیشتر باهات بازی کنم
صدای بلندی ته مغزش فریاد زد واقعا!؟
دایان کامل بیهوش شده بود
هارولد با لذت کولش کرد اصلا سنگین نبود
دلش می خواست صورت مارکوسو وقتی میفهمه دایان نیست ببینه
می دونست داخل خونه دوربین ندارن
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...