#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
_ هنوز زخمات بسته نشدن راه افتادی واسه فرار!؟؟
وایساد : صدای تیراندازی شنیدم
فکر کردم به خونه حمله کردن واسه همین فرار کردم
گرمای بدن هارولدو حس کرد
پشت سرش وایساد : تو راه پیداش کردم
داشت میومد خونهمارکوس جلو رفت بازوشو گرفتو کشیدش سمت خودش
دایان بی جون و زخمی تو سینش فرو رفت
: پیپ تو پیدا کردی!؟
هارولد بی حرف پیپو بالا گرفت
مارکوس : خوبه حالا که پیداش کردی گورتو گم کن
دایان چرخید : وایسا....
دستشو دراز کرد : پسش بده
عوض بلاهایی که سرم اوردی نگهش می دارم
مارکوس خشن کشیدش : بیا بسه
هارولد بی حرف جلو رفت
پیپو کف دستش گذاشت
_ خوب مواظبش باش کیدو چند میلیون دلاری پول شه
چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا همه چی تموم شد
برگشت خونه
روی مبل نشستآماده جنگ بود ولی اتفاقی نیوفتاد
مارکوس رو به روش نشست
: زخمات چطورن!؟
_ دیشب ولم کردی بمیرم!؟؟
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...