#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
دایان برق چشماشو که دید فهمید چرت گفته
_ برسونم خونه
: بمون فردا می برمت_ نمی خوام الان برم گردون
مارکوس آروم شده بود
بنزین ریختی رو آتیشش: با کتک زدنت آروم شد!؟
فکر نکنم شده باشعصبی بلند شد درد پاهاشو بی جون کرد
_ چی می خوای!؟ واسه چی آوردیم بیرون!؟
: خودت التماسم کردی
_ حتی اگه تو حال مرگم باشم همچین کاری نمی کنم
: دقیقا تو حال مرگ بودیو همچین چیزی خواستی
کلافه دستشو به دیوار گرفت : خودم میرم
قدم اولو برنداشته بود هارولد گرفتش
نشوندش روی تخت
: بمون زخمت باز شده
عوضش کنم بر می گردیمصداش سرد و یخی شد دیگه خبری از تفریح نبود
اصرار دایان عصبیش کرده بود
خواست لباسشو دربیاره که دایان مقاومت کرد
: نمی خوام فقط برسونم خونه
چند ثانیه بهش خیره شد
: از کارت پشیمون میشیاین آخرین کمکم بهته...
عصبی دستشو پس زد : واسه کمک کردن دیر اومدی
_ کیدو این آخرین شانسته
: نمی خوامش
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...