#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
وحشت زده پشت سرش کشیده می شد
_ کجا میریم؟؟؟ اینور خلوته چه غلظی می خوای بکنی؟؟؟
تو قسمتی خاکی وایساد
دیگه خبری از پلیس و آدم نبود
ولش کرد : می تونی بجنگی؟؟؟
تیز شد روش : می تونم...
_ خوبه پس یکی مال تو سه تا مال مندایان سر تکون داد
چرخید و کنارش وایسادپنج نفر بودن : اون یک نفر چی؟؟؟
هارولد بی حوصله کت شو دراورد
: فاک اینو تازه خریدمخیلی گرونه نباید پاره شه
نظرم عوض شدکتو انداخت تو بغلش : عقب وایسا مواظب کتم باش
هرچی شد مهم نیست فقط مواظبش باش خب؟!
با حرص سر تکون داد : روانی مریض اینجوری می خوای جونمو نجات بدی؟!؟
هارولد : دو قدم عقب تر وایسا
چهار قدم عقب رفت
_ گفتم دوتاعصبی داد زد : چه فرقی می کنه حواستو بده جلو
هارولد دو قدم کوتاه عقب رفت
: حواست به کتم باش خراب شه از چشم تو می بینم
تو یک ثانیه چرخید و با سرعت حمله کرد
انقدر سریع ضربه میزد که هیچ کدوم نمی تونستن بزننش
خشک شده به حرکتش خیره شد
حالا از یک چیز مطمعن شده بود
هارولد خودش اجازه داد با چاقو بزنتش
امکان نداشت همچین آدمی غافاگیر شه
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...