با تعجب به زین نگاه کردم و گفتم:
+میخوایی چه غلطی کنی؟
-مبارزه
+خودم میدونم،دارم میبینم ولی خطرناکه
با نیشخند گفت:
-نگرانمی؟
خب معلومه چطور نگران نباشم،نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
+خب یه جورایی...شرط بندیه؟
-آره،دویست دلار
به صحنه مبارزه نگاه کردم،مرد کچلی که بدنش با تتو پر شده یود و حداقل دو متر قد داشت مشت محکمی توی صورت مرد رو به روییش خوابوند،دوباره به زین نگاه کردم و گفتم:
+من بهت دویست دلار رو میدم،فقط بیخیال شو
-اولا پولداریتو به رخم نکش دوما من تاحالا نباختم
تیشرتشو در آورد و داد بهم،رفت بالای رینگ وایی لعنتی اون مرده دو برابرشه،از روی طناب های رینگ باندها رو برداشت و دور مشتش پیچوند،داور بلند داد زد:
-خب تام در مقابل زین...
تام؟چرا یه اسم مستعار برای خودش انتخاب نکرده مثل غول کچل
تا به خودم اومدم،مسابقه شروع شده بود،بعد چند دقیقه این دست و اون دست کردن،زین مشت محکمی به پهلوئه تام زد،تام خواست حمله کنه،ولی زین هردفعه جاخالی میداد و گارد میگرفت،نزدیک رینگ شدم،بین اون همه سروصدا و تشویق میتونستم صدای قلبمو بشنوم،تام ایندفعه زینو گرفت و چندتا مشت به شکمش زد و پرتش کرد سمت طنابا،و مشت دیگه ای زیر فکش زد،نه لعنتی،بادیدن خونی که از دهن زین پایین میریخت نفسم بند اومد،ولی اون کم نیاورد،سمت تامهجوم آورد،از شکم گرفتش و خوابوندش،این دیگه چه بازیه؟میخوابونن؟
وقتی افتاد روی زمین روش نشست و چندتا مشت توی صورتش خوابوند
+آفرین زین
بدون اینکه متوجه بشم اینو فریاد زدم،بهم نگاه نکرد ولی لبخند زد،الان پوست سفید تام کاملا با خون قرمز رنگ شده بود،زین پاشد و نگاهش کرد،نیشخندی روی لبش بود،برد؟تا موقعی که حریف بلند نشه برده؟بازیه غیرقانونی قوانین چرتی داره،ولی باحاله
تام داشت توی خودش میلولید،حس کردم دستش رفت سمت جیبش،به زین نگاه کردم که داشت به تماشاچیا با خوشحالی نگاه میکرد.
تام بلند شد،وات د...
دستشو رو باندای روی مشتش گذاشت و بعد مشت محکمی به نیمرخ زین و سمت شقیقش زد،ناخودآگاه جیغ بلندی کشیدم و رفتم توی رینگ،زین روی زمین افتاده بود و چشاش داشت بسته میشد،صورتشو توی دستم گرفتم و گفتم:
+زین؟صدامو میشنوی؟
چیزی نگفت و فقط سعی میکرد چشماشو بیشتر باز کنه،هوشیار نیست؟
به تام که به طرز مسخره ای خودشو تشویق میکرد نگاه کردم،یه چیزی زیر بانداش برق زد،اوه لعنتی،من این کلکو خوب میشناسم،بلند شدم و بلند به داور گفتم:
+اون تقلب کرد!
همه ساکت شدن،داور اومد جلو و گفت:
-دختر جون دوست پسرتو بردار برو،چرتنگو
+نه چرت نمیگم،زیر باندش یه چنگ فلزی داره
تام با عصبانیت و درحالی که داشت از لای دندوناش نفس میکشید بهم نگاه میکرد،داور سمتش رفت و باندپیچیاش رو کنار زد،و درست حدس زدم،پس برای همین دستشو کرد تو جیبش عوضی،کله زینو داغون کرد و حداقل تا ده دقیقه هوشیار نیست،این کلک دیگه قدیمی شده
داور داد زد:
-اه تام گمشو بیرون،دیگه هم نمیتونی اینحا بازی کنی،پولایی که امشب بردی هم پس بده
اون با عصبانیت گفت:
-خفه شو عمرا همچین کاری کنم
وبعد از رینگ بیرون رفت،روی زانوهام نشستم و به زین نگاه کردم،لبمو نزدیک گوشش بردم تا خوب بشنوه:
+هی،زینی خوبی؟
-نه...اصلا دارم میمیرم
+چی؟
لبخندی روی لبش اومد و همین کافی بود تا بفهمم داره شوخی میکنه
+خیلی مسخره ای،یالا پاشو
چشماشو یه کم باز کرد و گفت:
-نمیخوایی زیبای خفته رو ببوسی؟
+خفه شو!
خندیدم و دستشو گرفتم تا بلند بشه،معلوم بود سرش گیج میره،چون پاهاش ضبدری اینور اونور میرفتن،داور رو به زین گفت:
-برو پولتو بگیر،تو بردی
نیشخندی زد و دندون های خونیش معلوم شدن،بهم نگاه کرد و گفت:
-گفتم که نمیبازم
+آره ولی اینم نگفتی که خودتو ممکنه بکشی
خندید و گفت:
-تو برو من پولو گرفتم میام
+میتونی راه بری؟
-آره خوبم،هرچند اینجا هوامو دارن
خنده ریزی کرد،بهش لبخند زدم و از اونجا بیرون اومدم.
جلوی موتور زین وایسادم و منتظرش موندم تا بیاد،در بار باز شد انتظار داشتم با زین رو به رو بشم ولی تام با عصبانیت اومد سمتم،با ترس عقب رفتم
چون قیافش واقعا ترسناک بود،انگشت اشارشو سمتم گرفت و گفت:
-توئه هرزه منو لو دادی و به فاک رفتم
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
+خب میخواستی تقلب نکنی
به سمتم هجوم آورد،گلومو گرفت دستش وتو صورتم داد:
-میخوایی من به فاکت بدم؟
+هیچ غلطی نمیتونی بکنی
خودم از این همه شجاعتم تعجب کرد،اون پوزخندی زد و از تو جیبش یه چیزی در آورد،وقتیتو دستش تکونش داد و اون تیزی رو دیدم فهمیدم چاقوئه
اونو زیر گلوم گذاشت،سردیش کل بدنمو به لرزه انداخت بیشتر فشارش داد و گفت:
-اگه صدات در بیاد،گلوتو جر میدم
نه،نه زین کجایی،اینقد ترسیده بودم که اگه هم میخواستم نمیتونستم برای کمک جیغ بزنم،فقط نفس های نامنظمم از دهنم بیرون میاد،لعنت بهم،چرا اومدم اینجا
تام دستشو بین پام برد،شلوارکمو کنار زد،با حس کردن حرکت تند انگشتش توم،بالاخره جیغ و گریم باهم در اومدن و بعد وچیزی نفهمیدم و فقط سوزشی رو روی گونم حس کردم که خفم کرد،به چاقوش که خونی شده بود نگاه کردم،فاک،نه
هلم داد و سیلی محکمی به همونجا زد و گفت:
-مگه بهت نگفتم صدات در نیاد
دستمو که مثل ویبراتور میلرزید روی گونم گذاشت،تازه الان داشتم گرمائه خون رو روی پوستم حس میکردم
+تو پولتو میخوایی دیگه،باشه بهت هرچقدر بخوایی میدم
بهم چسبید و گردنمو لیس زد و گفت:
-نه عزیزم من همون پولیو میخوام که زین الان دستشه
زبونش روی پوست نازک گردنم باعث میشد هر ثانیه نفس کشیدن برام سخت تر بشه و هر ثانیه گونم خیس تر بشه
به شکل چندش واری دستشو روی باسن و کمرم میکشید و فشار محکمی وارد میکرد،الان واقعا میخوام اون چاقو روتوی قلبم فرو کنه،ایندفعه سینمو محکم توی دستش گرفت و فشار داد،دقیقا کاری که داشت با کمر و پهلوم انجام میداد،تمام قدرتمو جمع کردم و با زانوم به بین پاش ضربه زدمو هلش دادم،دوییدم سمت در بار و جیغ کشیدم،همون موقع،در بار باز شد،زین با تعجب بهم نگاه کرد،و بعد نگاهش سمت تام رفت،اومد جلوم و منو پشت خودش نگه داشت،متنفرم از اینکه اینقدر ضعیفم و محتاج دیگرانم،تام بلند شد و رو به زین گفت:
-پولتو بهم بده،یالا
زین با خونسردی شونشو بالا انداخت و گفت:
-دلیلی نمیبینم که اینکارو کنم،دخترم هم پیشت نیست که منو تهدید کنی،پس بهتره گم بشی
وقتی میگه دخترم میتونم تو اوج ناراحتی لبخند بزنم
تام سرشو تکون داد و در حالی که عقب عقب میرفت گفت:
-باشه زین،عاقبت این کارتو میبینی
بعد اینکه رفت زین سریع برگشت و صورتمو با نگرانی تو دستش گرفت وگفت:
-عوضی،اون باید عاقبت این کارشو ببینه
انگشت شصتشو روی زخمم کشید و گفت:
-لعنتی خیلی عمیقه
+مهم نیست منو ببر خونه حالم بده
خونه؟وایی فاک من که کلید نیاوردم، واقعا الان نیاز دارم به یه حموم برم و خودمو بسابم
-باشه ولی باید زخمتو یکاریش کنم
زخمم؟متوجه نیست که زخم عمیقی تری به وجود اومده و زخم گونم در مقابلش هیچی نیست؟
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به روی خودم نیارم که دارم از تنگی نفس میمیرم
+کلید خونه رو نیاوردم میشه که...
-اره حتما
لبخندی زدم و سرمو انداختم پایین،اتفاق امشب هم به لیست اتفاق های مشابه اون شب وحشناک اضافه میشه،انگار هرچقدر بیشتر میخوام از یه چیزی فرار کنم،بیشتر میاد سمتم
YOU ARE READING
Don't Forget [Z.M]
Fanfictionبعضی چیزها ناخواسته از ذهنمون پاک میشن... ولی عشق حتی در فراموشی هم فراموش نمیشه! [Sexual Content+18]