پشت سرش راه افتادم چون نمیدونستم بقیه کجان،زین سمت میزهای بغل بار رفت،با دیدن کارلوس و مدیسون لبخند زدم بهشون سلام کردم ونشستم،زین کنارم نشست و گفت:
-اسکای کجاست؟
یهو اسکایلر از پشت اویزون گردن زین شد و بوسه محکمی روی لپش گذاشت و گفت:
-دستشویی بودم عزیزم
زین با لبخند دستشو گرفت و نشوندش روی پای خودش،اسکایلر وقتی منو دید با لبخند گفت:
-سلام بئاتریس
لبخند زورکی زدم و گفتم:
+سلام
بعد ده دقیقه بالاخره کاترین و کای اومدن،کای بغل من نشست و برعکس کاترین اصلا سلام و احواپرسی درست و حسابی نکرد،کاترین سرشو از تو گوشیش در اورد و گفت:
-خب یالا پاشین بریم برقصیم
لیوان ویسکیمو برداشتم و یکسره تا ته خوردمش،سوزش و داغی مزخرفی رو از ته حلقم تا معدم حس کردم که باعث شد چشمامو محکم روهم فشار بدم،با سرعت از جام بلند شدم،همه بلند شده بودن جز زین،کارلوس با اخم گفت:
-نگو که نمیخوایی برقصی
زین لبشو رو هم فشار داد و گفت:
-بلد نیستم
کارلوس لبخند بانمکی زد و گفت:
-خودم بهت یاد میدم
اسکایلر خم شد سمتش،دستشو گرفت و گفت:
-یالا بخاطر من،میخوایی تنها برم؟
زین سرشو تکون داد و گفت:
-باشه میام ولی نمیرقصم
حالمو دارن بهم میزنن،بدون توجه به بقیه با قدم های محکم از کنارشون رد شدم،صدای کارلوس رو از پشتم شنیدم:
-هی،بی نمیخوایی مگهبا منبرقصی؟
داد زدم تا صدام بهش برسه:
+تنهایی ترجیح میدم،عزیزم
رفتم بین کسایی که میرقصیدن و شبیه دیوونه ها تنهایی با خودم میرقصیدم،با حس کردن دستای یه نفر روی کمرم،برگشتم.
یه پسر با موهای کوتاه بلوند رنگ با نیشخند داشت بهم نگاه میکرد،یهو پیشونی سردشو بهم چسبوند و گفت:
-باهام برقص
سعی کردم ازش جدا بشم از لای دندونام گفتم:
+نه ممنون،نمیخوام
منو چرخوند،طوری که پشت بهش بودم،دستام تو دستاش قفل بود و حتی نمیتونستم حرکتشون بدم،چونشو روی شونم گذاشت و گفت:
-یه پیشنهاد نبود
بیشتر سعی کردم تا ازش جدا بشم ولی ایندفعه جوری منو محکم به خودش چسبوند که اون لعنتی تو شلوارشو روی باسنم حس میکردم،خب بئاتریس آروم باش فقط یه رقصه،قرار نیست بهت آسیب برسونه
انگار دلداری مسخرم جواب نداد چون نفس کشیدن داشت برام سخت میشد،لعنتی چه بلایی داره سرم میاد من که خوب شده بودم.
قفسه سینم بخاطر کم آوردن هوا بالا و پایین میرفت و پاهام سست شده بودن،دستشو از روی دستم برداشت،به راحتی میتونستم برگردم و یه مشت تو دماغش بزنم ولی بدنم بی حس شده بود و خشک سرجام مونده بودم،دستش رفت سمت یقه گشاد و تقریبا تا وسط شکمم و وقتی سینمو گرفت کل بدنم یخ زد،چشمامو محکم بستم تا شاید این حس مزخرف بره
-هی داری چه غلطی میکنی؟
با شنیدن صدای زین چشمامو باز کردن،پسره با اخم گفت:
-دارم با دخترم میرقصم،مشکلیه؟
زبن با عصبانیت منو سمت خودش کشید،اینقد بدنم شل بود که پرت شدم تو بغلش،سرمو روی سینش گذاشتم و سعی کردم آروم بشم،چرا الان که بغل زینم حس چند ثانیه پیشو ندارم؟من خیلی احمقم،نکنه فکر میکنم زین قابل اعتماده و پیشش جام امنه؟زیادی سادم
-باشه میتونی با دخترت برقصی ولی نه با دختر من،برو یکی دیگه رو پیدا کن که به زور آویزونش بشی نه کسی که دختر یکی دیگست
کاملا فهمیدم خودشو جای دوست پسرم جا زد تا پسره بره،چشمامو بستم،دستشو روی موهام کشید و گفت:
-هی،بی تو خوبی؟
+الان بهترم
سرمو بالا گرفتم و بهش نگاه کردم،کم کم پاهامو داشتم حس میکردم،سرمو سمت پسره گرفتم،ولی اون دیگه اونجا نبود،اروم به زین گفتم:
+ممنون،اگه یه پنج دقیقه دیرتر میرسیدی همینجا حمله عصبی بهم دیت میداد یا قلبم میگرفت
-خواهش میکنم،ولی نمیتونم درکت کنم،چطوری میتونی تنهایی نزدیک آدمای عوضی بشی وقتی توسط یکیشون بهت تجاوز شده
با شنیدن کلمه تجاوز خون توی رگم یخ بست،دهنم خشک شده بود،ازش کاملا جدا شدم و گفتم:
+ک...کی به...بهت گفت؟
صدام بخاطر بغضی که توی گلوم لونه کرده بود میلرزید،از قیافش فهمیدم از قصد نگفت
-بی،من...
+لعنت بهتون
-بئاتریس متاس...
دیگه نمیتونستم توی چشماش نگاه کنم،پس عقب رفتم و خودمو بین جمعیت گم کردم تا منو پیدا نکنه و بعد به سرعت از اون خراب شده درحالی که صورتم با اشکام خیس بود بیرون اومدم.
STAI LEGGENDO
Don't Forget [Z.M]
Fanfictionبعضی چیزها ناخواسته از ذهنمون پاک میشن... ولی عشق حتی در فراموشی هم فراموش نمیشه! [Sexual Content+18]