sexual content🔞
هلش دادم و یه قدم ازش فاصله گرفتم،چرا چرت میگه؟با صدای بلندی فریاد زدم:
+دیگه برام مهم نیست هر غلطی میخوایی بکن،برو بکش،بمیر ولیفکر نمیکردم اینقدر برات بی ارزش باشم که اصلا به حرفم گوش ندی
لبشو روی هم فشار داد و آروم گفت:
-من...
دیگه منتظر نموندم تا حرفش تموم بشه،برگشتم و از اونجا بیرون اومدم،میتونستم صدای قدم های پاشو از پشت سرم بشنوم
-بی وایسا
سرعت قدم هامو بیشتر کردم و از پله های اونجا بالا رفتم
-بئاتریس با توهم!
بدون توجه بهش در اونجا رو باز کردم،با دیدن قطرات بارون که با شدت به زمین برخورد میکردن اخم کردم،کلاه سوییشرتمو گذاشتم و بیرون رفتم.
با سرعت از توی کوچه بیرون اومدم و سمت ماشین رفتم ولی قبل اینکه درش رو باز کنم زین بازومو کشید و در حالی که موهاش خیس شده بود فریاد کشید:
-میخوایی دست رو دست بزارم و هیچ کاری نکنم؟
+خیلی کارا میشه کرد ولی قبلش یه کم فکر کن...نمیخوام از دستت بدم
بعد اینکه موهاشو از روی پیشونیش کنار زد خنده تلخی کرد و گفت:
-واقعا برات مهمه که زنده باشم یا مرده؟
چرا اینجوری شده؟چرا نمیفهمه که مهمه
+تو چته؟کور شدی؟نمیفهمی که هر غلطی کنی من بازم پیشت میمونم؟
چیزی نگفت و فقط بهم نگاه کرد انگار حرفم به اندازه کافی قانع اش کرد،نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:
+و آخرین باری که چک کردم اسم این حس عشق بود
خواستم برگردم تا در ماشینو بازکنم ولی اون دوباره بازومو سمت خودش کشید،ولی ایندفعه بجای حرف زدن لبشو روی لبم گذاشت و تازه متوجه شدم چقدر دلم برای لبش و لمسش تنگ شده بود.
بارون باعث شده بود لبامون خیس تر از قبل باشن و هر لحظه روی هم لیز بخورن،دستامو محکم دور گردنش حلقه کردم و زبونمو روی لبش کشیدم.
کمرمو به ماشین چسبوند و دستای خیسشو زیر لباسم برد و کمرمو محکم فشار داد.
عجیبه با اینکه هوا خیلی سرده ولیحس میکنم لمس دستش روی پوستم داره منو میسوزونه...عشق اینجوریه؟همیشه تضاد توشه؟
وقتی ازش ناراحتی،خوشحالت میکنه؟وقتی بخاطرش گریه میکنی،میخندونتت؟وقتی ازش متنفری کاری میکنه که بیشتر عاشقش بشی؟
در عقبو باز کرد و هلم داد تو،تیشرتشو که الان به بدنش چسبیده بود رو در آورد و اومد تو،بین پاهام قرار گرفت و پوست گردنمو گاز کوچیکی گرفت،بهم نگاه کرد و گفت:
-منو بخشیدی؟
میدونم اشتباهه نباید ببخشمش ولی اون قصد بدی نداشت و نمیخوام کار احمقانه ای انجام بدن پس...
دستمو روی ریشش کشیدم و گفتم:
+خیلی وقته
در رو بست،نیشخندی زد و دکمه شلوارمو باز کرد و بعد اینکه از پام درش آورد رونمو بوسید،انگشت هاش رو با ملایمت روی شکمم میکشید و همین کافی بود تا در عرض چند ثانیه همه موهای بدنم سیخ بشه.
وقتی زبون گرمشو روم حس کردم کمرمو تا حد امکان بالا بردم و لبمو گاز گرفتم،خیلی زود خودشو عقب کشید و گفت:
-خیلی دلم میخواست بیشتر ادامه بدم ولی عجله دارم
+عجله برای چی؟
در حالی که زیپ شلوارشو پایین میکشید،نیشخند زد،بسته کاندومو ازتوی جیب پشت شلوارش در آورد و گفت:
-خودت خوب میدونی برای چی
روی آرنجمو وایسادم وسعی کردم جلوی لبخندمو بگیرم،آروم گفتم:
+کاندوم چرا همراهت بود؟
-فقط احتمال دادم که همچین اتفاقی بیوفته
خندیدم و سرمو عقب بردم،وقتی فشارش رو حس کردم چشمامو بستم و سعی کردم فقط ازش لذت ببرم،خم شد و لبمو بوسید،حرکتش رو تندتر کرد و روی گوشم گفت:
-مرسی که درکم کردی و بخشیدیم
ناخن هامو توی چرم صندلی فروکردم و چون نمیتونستم چیزی بگم فقط یه لبخند زدم.
***
با حس کردن گرمایی روی گونه سردم،چشمامو آروم باز کردم.
سرمو کج کردم و وقتی زینو دیدم که داره بهم نگاه میکنه خنده ریزی کردم.
+چرا همیشه وقتی بیدار میشی بهم نگاه میکنی؟
-چون وقتی خوابی خیلی مظلومی و اینطوری بامزه تر میشی نمیتونم نگاهمو ازت بگیرم
بخاطر حرفش یه ابرومو بالا بردم و خنده خفه ای کردم،چشماشو چرخوند و گفت:
-دارم سعی میکنم رمانتیک باشم چرا میخندی؟
+این حرفا بهت نمیاد
اخم کرد و سرشو روی سینم گذاشت،حلقه دستاشو دور کمرم محکمتر کرد و گفت:
-خیلی هم بهم میاد،قدرنشناس
به پنجره بخار گرفته ماشین نگاه کردم وپیشونیشو بوسیدمو گفتم:
+الان میخوایی چیکار کنی؟
سرشو بلند کرد و گفت:
-عصبی نشو ولی همون کار قبلی
اون دیوونست؟هلش دادم و داد زدم:
+زین!تو گفتی...
-آروم باش عزیزم خب تنهایی اینکارو انجام نمیدم
وقتی این حرفو زد آروتر شدم و گفتم:
+پس میخوایی با کیانجام بدی؟
-میخوام بری به کای بگی و ازش بخوایی بهم کمک کنه
+چرا خودت اینکارو نمیکنی؟
-یالا بی فقط بهش بگو اگه مخالفت نکرد خودم میام باهاش رو در رو میشم
لبخند زدم و گفتم:
-باشه
VOCÊ ESTÁ LENDO
Don't Forget [Z.M]
Fanficبعضی چیزها ناخواسته از ذهنمون پاک میشن... ولی عشق حتی در فراموشی هم فراموش نمیشه! [Sexual Content+18]