seventy five

511 176 145
                                    

E
فکر میکنی من چه جور الفایی بشم ؟
نهایت تلاشت یه امگای شیرینه .
L



ادوارد سریع چشم های وحشت زده اش را باز کرد. گرما اولین چیزی بود که حس کرد انگار درون یک کوره بود، و درد ، به پهلو افتاده بود گردن دردناک اش را بلند کرد تصویر جلوی دید تارش چرخید درد با اولین حرکات تا مغز استخوانش رسوخ کرد .

بی توجه به درد سریع بلند شد مثل گلوله، هنوز صدا را می شنید ، روی دست ها و پاهایش ایستاد که خواب رفته بودند گیج به جنگل در حال سوختنی که در آن ایستاده بود نگاه کرد, به هر طرف سر میچرخاند شعله های آتش به صورتش با گرمایی سوزان سیلی میزد .

زوزه های کوتاه و پی در پی، یک درخواست کمک ، هر جای دنیا که بود این صدا را می شناخت، برادرش به کمک احتیاج داشت، در آن لحظه نه درد را حس میکرد نه ضعف ،حس میکرد ، برادرش به او نیاز داشت  ،حالا میفهمید که خودش هم به دام افتاده دور خودش چرخید زخم های روی بدنش را به یاد نمی آورد، این که چه طور زخمی شده اما الان این مهم نبود نه زخم ها نه درد نه هیچ چیز دیگر ،الان فقط هری مهم بود و ترسی که در هر زوزه به گوش می شنید ،  به درون شعله ها نگاه کرد هر طور و به هر روشی باید خود را به هری می رساند. " دارم میام ، دارم میام " همه جا آتش بود چشم های هراسانش در شعله ها چرخید ، درخت ها در حال سوختن بودند و دود کل آسمان بالای جنگل را پوشانده بود بو ها کم رنگ شده بودند . ولی صدا ها نه

ادوارد دور خودش چرخید ترس و نگرانی او را آشفته کرده بود  ،در حالت خواب و بیداری نام خودش را شنیده بود ، اخم کرد و از حرکت ایستاد و به نقطه ای دورن آتش خیره شد .

فقط یک راه وجود داشت آن هم رد شدن از درون آتش بود پس حتی زمان را برای فکر کردن هدر نداد و نفس عمیقی از هوای خفه اطرافش کشید و با سرعت شروع به دویدن از روی آتش کرد در آن لحظه به فرشی از آتش که کف دست ها و پاهایش را میسوزاند اهمیت نداد ، نه ، به درون آتش دوید و صدا ها را دنبال کرد زوزه ها، حس بویایی اش در آتش درست کار نمی کرد
جنگل در حال سوختن او را بلعید، در جهنم میچرخید هر طرف آتش بود از روی تنه های درخت که می افتادند پرید.

هری نفسش بریده بود با همان صدای گرفته دوباره زوزه کشید به امید این که هر کسی ، برادر هایش یا یکی از افراد گله صدای او را بشنوند و برای کمک به او بیایند .

گرگ های راس ناجوانمردانه حمله میکردند .دورش حلقه زده بودند و با حالت حمله پنجه هایشان را به زمین زده بودند.

هری دوید. گرگی به او حمله کرد و او با ضربه پنجه اش گرگ را دور کرد قبل از این که بفهمید دردی در پایش پیچید و چرخید

North star  (l.s) by  azadDonde viven las historias. Descúbrelo ahora