twenty four

976 226 169
                                    

H
دلم براشون تنگ شده ولی
........می ترسم.
L

ادوارد نفس عمیقی کشید و بی خیال لبخند اعصاب خورد کن هری شد به سقف غار که حشرات کوچک روی آن حرکت میکردند نگاه کرد تا جوابی پیدا کند بین خاطرات دور ،حرف های پدرش وقتی اون ها رو با خودش برای شکار میبرد یا وقتی به شوخی با تعریف از یک امگا پدرش مادرشون رو اذیت میکرد بین حرف های آلفا های بزرگتر از خودش وقتی از دور به امگا ها خیره می شدند و خصوصیاتشون رو با هوس نجوا میکردند یا اندک تجربه ای که خودش داشت که هیچ چیزی نبود اون تا به حال به امگا ای نزدیک نشده بود " اونا ....." پوست لبش رو جوید ولی ذهنش خالی بود

لویی با چشم های درشت و کنجکاوش منتظر جواب بود و تک تک حرکات ادوارد رو زیر نظر گرفته بود از انگشت هایی که لای موهایش میکشید تا لب هاش که بین دندان های سفیدش با بیچارگی اسیر شده بودند

هری با کشیدن لب هایش به داخل دهان خنده اش را نگه داشته بود. " اونا چی ؟ " با بدجنسی ابرویی برای ادوارد بالا انداخت و شکافی از زیر شکم تا جناق سینه گوزن باز کرد پوست و گوشت زخیم رو برید و مراقب بود به اندام های داخلی آسیب نزنه .

با پاره شدن پوست روده های گوزن همراه با مقدار زیادی خون بیرون ریخت دست های هری لزج و سرخ شده بود و این برای لحظه ای هواس لویی رو پرت کرد
اون نترسید ولی حس غریبی در وجودش لمس کرد یک چیز ناشناخته .

ادوارد متوجه نگاه عجیب و نفس قطع شده لویی نشد هیچ کدوم نشدن او چشم هایش را با عصبانیت ریز کرد " چون تو بیشتر دور و بر امگا ها میپلکی چه طوره خودت توضیح بدی من میتونم به لویی بعدآ درباره آلفا ها و چند نسل قبل از اون توضیح بدم هوم " پوزخندی به قیافه کمی وحشت زده و لبخند دود شده هری زد موهایش را با انگشت بالا زد و ارنج هایش را روی زانو های جمع شده اش گذاشت .

لویی فقط آه کوتاهی کشید او فقط یک جواب ساده میخواست نه یک قصه بلند یا دایره‌المعارف

الکس با اشتیاق بگو و مگوی دو برادرش رو دنبال میکرد با لبخند ای از سر سرگرمی خودش را بالا تر کشید و منتظر شد تا اراجیف هری را درباره امگا ها بشنود. خودشون هم هرگز به این فکر نکرده بودند معنی کلمه امگا چیست تنها چیزی که به اون ها گفته شده بود و با رسیدن به سن بلوغ فهمیده بودند این بود که امگا ها حساس اما قوی هستن اما نه از نظر قدرت در مبارزه و این که یک آلفا باید تعهداتش رو در قبال جفت امگاش انجام بده مراقبش باشه ، هرگز بهش خیانت نکنه و دوستش داشته باشه و وقتی هر سه توله گرگ از پدرشون میپرسیدن کی باید این کار ها رو انجام بدن دزموند به اون ها میگفت
_ خودتون میفهمین برای چه کسی و کی باید این کار ها رو انجام بدین شامه و قلبتون زمانش رو تعیین میکنه.

North star  (l.s) by  azadOnde histórias criam vida. Descubra agora