thirty five

771 177 104
                                    

E
اونا کسی رو جز من ندارن
پس زنده بمون
به خاطر کسایی که دوستت دارن
چون اگه برگردی فقط یه دیدار کوتاه به مادرت میدی و بعد اون میمونه و خاکی که بوی تو رو میده.
و خاطراتی که کم رنگ میشن تا جایی که فراموش بشن .

ادوارد چرخید و تعقیب کنندگان سیاهرنگشان را از نظر گذراند سگ های شکاری با قلاده های چرم .
بزرگ جثه و قوی.

او از کنار درختان می گذشت پارس سنگ ها برای دور شدن تشویقش میکرد و هشیاری لویی به خاطر برخورد نوک تیز شاخه هایی که به سر و صورتش خراش می انداخت بیشتر شده بود .

لویی سرش را برای حفاظت از صورتش در برابر شاخه های تیز در یقه لباسش فرو برد و بین بازو های هری جمع شد ولی بی فایده بود .

نخ های پلیورش به هر جا گیر میکرد و اثری روی هر درخت مثل مسیری نشانه گذاری شده برای یافتن چیزی با ارزش به جا می گذاشت.

الکس شتافت و هم قدم با ادوارد به پیچ و خم در مسیر کور جنگلی پرداخت تا شاید بتوانند سگ های شکاری را گم کنند

سگها با نهایت سرعتی که از پاهای عضله ایشان بر می آمد تا بتوانند پا به پای یک گرگ بدوند حرکت میکردند حالا فاصله کمی داشتند و دو طرف ادوارد برای گاز گرفتن پا های پرشتاب و عضله های برجسته اش سرشان را نزدیک و دندان هایشان را نشان می دادند سگ سرش را نزدیک برد دندان هایش را برای گاز گرفتن آماده کرد

ادوارد تهدید امیز غرید و سرش را به سمت او چرخواند پایش را از دسترس دندان هایش پس کشید و سعی کرد پوزه سگ مزاحم را گاز بگیرد در طرف دیگرش الکس مشکلی مشابه او داشت الکس پایش را پس کشید و دندان های تیز و بزرگ سگ هوا را با خشونت گاز زدند پشت سرشان سگ ها به خاطر بوی روباه دیوانه شده بودند پارس میکردند و صاحبانشان را خبر دار میکردند .

هری به پشت سرش نگاهی کرد او نه سگ میدید که از بین درختان آنها را دنبال میکردند ادوارد به خاطر سماجت دو سگی که مدام برای آسیب زدن به پا هایش سعی در گاز گرفتن میکردند کلافه شده بود از خودش دفاع میکرد و سرعتش به خاطر درگیری کم شده بود او سعی میکرد سه سگی که از دو طرف دوره اش کرده بودند دور کند گردنش به دو طرف خم می شد و دندان هایش هوا را با خشونت می گرفت و سعی میکرد دندان های تیز سگ ها را از خودش و پا های هری و لویی دور کند .

لویی با دیدن دندان های تیز دو سگ به جایی بین شانه و گردن ادوارد چسپیده بود و سعی میکرد از صورتش به خاطر بی دقتی ادوارد در انتخاب مسیر محافظت کند پا هایش را به پهلوی ادوارد چسپاند بود و از دندان های تیز سگ ها می ترسید طوری که با حرص نفس نفس می زدند و هیکل گوشتیشان را جلو می کشیدند.

North star  (l.s) by  azadDonde viven las historias. Descúbrelo ahora