H
.
Lآسمان تیره بود ، اوایل صبح درست مثل زمانی بعد از غروب تاریک بود این که حیوانات و پرنده ها از ترس طوفان پنهان شده بودند یا گرگ های وحشی مشخص نبود .
هری با نهایت سرعت از بین جنگل تاریک و خلوت به سمت کوه ها میدوید نگاه جدی و سرسختش بین درختان و گوشه های تاریک که ممکن بود گرگی را در خود پنهان کرده باشد جستجو میکرد وقتی از بین درخت ها نگاهش را به مسیر دوخته بود .
لویی خودش را محکم نگه داشته بود انگشت های عرق کرده اش خز های سفید گرگ را چسپیده بود نگاه چشم های آبی ترسیده اش با وحشت به دنبال گرگی در بین درخت هایی بود که با سرعت رد میکردند هوای مرطوب طوفانی با خشونت به گونه هایش میخورد و به خاطر سرعت زیاد هری و باری که با قدرت می وزید از چشم هایش اشک جاری شده بود و به سرعت روی گونه های یخ زده اش خشک می شد .
با نزدیک شدن به انتهای جنگل از ازدیاد درخت هایی که ان ها را بلعیده و شاخه هایشان ایمان را پوشانده بود کمتر می شد هوای سرد کوهستان با باد به سمتشان می خزید .
هری بینی اش را چین داد بو ها صدا ها او خطر را حس کرده بود به پا هایش شتاب داد .
در دلش دعا میکرد پنجه هایش زمین را میکند و به هوا پرتاب می کرد .
لویی با نهایت قدرتی که در دست های یخ زده از ترسش سراغ داشت خودش را نگه داشته بود و پاهایش را به پهلو های گرگ فشار می داد هری با چنان سرعتی به سمت کوه های بلندی که می سد از پشت درخت ها که هر لحظه تعدادشان کمتر و شاخه هایشان کنار میرفت می شکافت که زمین از زیر پایش محو شده بود .
گرگ شمالی واقعا سریع بود طوری که لویی از ترس نفسش در سینه اش زندانی شده بود و به خاطر دید تارش چیز های غیر واقعی لا به لای درخت ها می دید .
لویی مزه ترس رو می چشید ولی هنوز زود بود .ترس واقعی هنوز با او فاصله داشت
ادوارد در خلاف جهتی که هری حرکت و لویی را به سمت دره می برد به سمت اعماق جنگل میدوید باید گرگ های راس را گیج می کردند تا برای عبور آن ها وقت می خریدند حتی به اندازه چند ثانیه سرعتش زیاد بود ،باد بین خز های بلند میخزید و در گوش های گرگ زوزه می کشید زمین با چمن خیس و بلند پوسیده بود برگ ها و چوب های ریز ناگهان صاعقه به درخت بزرگی اثابت کرد، درخت بزرگ شکست ادوارد پنجه هایش را به زمین زد و روی خاک لیز خورد به سرعت مسیرش را عوض کرد و از کنار درختی که آتش گرفته بود به سمت جنوب دوید باران هنوز شروع نشده بود
انگار ترس با شلاق پست سرش بود و به او تازیانه میزد خرد زدن سنگ ها را زیر پنجه هایش حس میکرد او نگران بود نگران هری ، الکس و لویی نفس عمیقی کشید تا عطر پیراهنی که رایحه شیرین پسر چشم آبی را روی خودش داشت استشمام کند .ناخون های بلندش به زمین چنگ می زدند

ESTÁS LEYENDO
North star (l.s) by azad
Hombres LoboNORTH STAR هیچ وقت نباید یه گرگ رو بکشی, برادرش همیشه برای انتقام بر میگرده H تو نمی تونی منو سرزنش کنی من فقط از جفتم محافظت کردم. L genre_ werewolf STYLES TRIPLET...