forty four

832 194 153
                                    

E
بهت گفتم، گفتم وقتی پامو از حدم فراتر گذاشتم و زیاده روی کردم جلومو بگیر نه این که همراهیم کنی.
........
ولی من میخوام زیاد روی کنی
L







ادوارد تابی به ابرو های کشیده اش داد با قدم های نرم به سمت روباه ولو شده روی زمین رفت و بالای سرش ایستاد موهای بلندش به خاطر خم کردن سرش کنار صورتش آویزان شده بود. " اهای مرد شجاع بهتره بیدار شی وگرنه روت آب می ریزم " او  ضربه نه چندان محکمی به پهلو و باسن نایل زد ولی روباه زرد تکان نخورد .

هری از کنار لویی که با تعجب پلک میزد و نگاهش به روباه بود رد شد " نایل پاشو نمیخوام ادوارد آب هامونو روت خالی کنه " او کنار نایل که کمی به دهانش و بینی کوچکش حرکت داد چمباتمه زد و با دستش روباهی که انگار خواب بود تکان داد.

ادوارد سوتفاهمی که پیش آمده بود رفع کرد " کی گفت آب هوم " و پوزخندش گویای نقشه شومش بود قطعا ادرار کردن روی نایل مایه مسرت گرگ جوان بود .

الکس ریز خندید و هری دهانش باز مانده بود روباه ها روی نظافت خود حساس بودند و اگر ادوارد چنین کاری میکرد نایل بیست بار خودش را می شست

نایل که از همه جا بی خبر بود با بوی خوب و دلپذیر که به دماغش خورد نفس عمیقی همراه کشید لبخندی به صودتش نشست و زیر لب زمزمه کرد " اوووو خرگوش تنوری باهام ازدواج کن " لبش را لیس زد صدای های خجالت آوری از دهان بسته اش خارج شد .

ادوارد با حالت چندشی صورتش را جمع کرد و لگد تقریبا محکمی با پای برهنه اش به کفل روباه زد و او را از جا پراند " خودتو جمع کن جوجه " او با حرص داد زد تصور چیزی که نایل گفت حالش را بد کرد

نایل مثل فنر پرید و هری فورا ار کنارش بلند شد با نگاهی که نایل با حیرت و تعجب به هر کدام از توله گرگ ها می انداخت معلوم بود خودش را برای سوگواری سر قبر هر چهار نفرشان آماده کرده است اما انگار بخت با آنها یار بوده اما قبل از خوشحالی کردن انگشتش را بالا گرفت و  پرسید " همه مردیم یا شما زنده اید ؟ " به دنبال جواب به صورت تک تک آنها نگاه کرد .

لویی جواب داد و خرگوشش را که از الان اسم هم برایش انتخاب کرده بود به سینه اش فشار داد " من و اسپنسر زنده ایم ولی شاید تو نباشی " او لبخند اعصاب خورد کنی زد که از نظر ادوارد شیرین بود .

نایل دهانش مثل یک وال باز ماند " کی؟" و صدای دومی که همین کلمه را همراهش بر زبان آورد باعث شد به طرف ادوارد سر بچرخاند که با ابرو های بالا رفته پلک میزد .

ادوارد نگاه خشنی نثار روباه که کنار پایش نشسته بود کرد و با گیجی از لویی پرسید " کی؟" و این بار صدایش ملایم تر و کمتر شوکه بود .

North star  (l.s) by  azadTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang