110

294 89 85
                                    

L
شما ها خوبین، پس من خوبم .
E

امگا بدنی ورزیده داشت ، بازو هایش به درشتی بازوهای یک آلفای جنگجو بود و همین خصوصیات چشم های تیز راس را به اشتباه انداخت ، در واقع اگر رایحه امگا ، هر چند ضعیف، نبود ، امکان نداشت از ظاهر او تشخیص داد که این گرگ یک امگاست ، امگا سیاه دقیقا مثل یک گرگ آلفا به نظر می رسید، هر غرش و بویی تلخی که میداد.
حتی نحوه ایستادنش ، محکم و خشن ، نفرت خاصی در نگاهش بود که به چشم های سبز راس دوخته شده بود .
و به او در سکوت آمیخته با غرش ها میگفت اگر نزدیک شود یا حتی نفسش به او بخورد خواهد مرد .


با غرشی یک قدم جلو آمد و به آلفای غریبه اخطار داد تا از محدوده او دور شود ، چیزی درباره این گرگ، آلفای جوان را نگران و کنجکاو میکرد .هوای بینشان سنگین بود .

راس گمان میکرد این گرگ یک امگای ترد شده است یا شاید گرگی است که به خاطر سر پیچی از گله فرار کرده ، زخم ها را روی بدنش میدید ، قوی بود ولی می شد دید که خسته است . گرگ ها معمولا دسته ای زندگی می کنند و تنها بودن یک گرگ یعنی یا طرد شده یا به دلیلی از گروه فرار کرده .
و حالا امگایی مقابل راس بود که حاظر بود با او بجنگد

و این حس کنجکاوی آلفا را بیشتر میکرد یعنی امگا از چه چیزی تا این حد محافظت میکرد.
چیزی که حاظر بود به خاطرش حتی با یک آلفا بجنگد .
این کار فرقی با خودکشی نداشت .

امگا ها معمولا تسلیم آلفا ها می شوند ، این یک خصلت ذاتی است مگر این که حسی قوی تر ان ها را از تسلیم غرایض شدن باز دارد مانند عشق به جفت یا توله هایشان

و راس هم همین احتمال را میداد .

باد گاهی شدت می گرفت ،گویی که درختان را خواهد کند و لحظه ای آرام می شد انگار که اصلا وجود ندارد .

راس با این که قصد حمله نداشت سر جایش ماند، با اخم به حرکات گرگ سیاه نگاه میکرد ، چیزی به نظرش اشتباه بود یک حس غریزی به آلفا می گفت اتفاق خوبی در حال رخ دادن نیست ،یک رایحه کم که در هوا پراگنده بود ، چیزی که قادر به تشخیص آن نبود .طوری با برف و بوی بارانی که در پیش بود و رایحه تلخ و شیرین گرگ سیاه ترکیب شده بود که برای بینی تیز آلفا غریب بود.
و بوی خون، انقدر قوی بود که بقیه رایحه ها را کم رنگ کرده بود .

به همین خاطر نمی توانست گرگ را همین طور رها کند .

با سری که بین شانه هایش افتاده بود اخم اش غلیظ تر و نگاهش دقیق تر به گرگ دوخته شد هوای اطراف گرگ سیاه را نفس کشید ،بوی خون دماغ آلفا را چین داد ، یعنی گرگ زخمی بود؟
یا چیزی که امگا از آن محافظت میکرد آسیب دیده بود؟

North star  (l.s) by  azadWhere stories live. Discover now