از اتاق بیرون اومدن و بکهیون سوالی که ذهنش و درگیر کرده بود و درحالی پرسید که چانیول روی کاناپه ی جلوی تلویزیون نشسته بود ..
_ اوم تو اینجا رو قبلا دیدی ؟
با دیدن نگاه گیج چانیول ادامه داد..
_ اخه گفته بودی وقتی اومدی کره گفتی اینجا رو بسازن اما الان جوری رفتار میکنی که انگاری چندین ساله داری اینجا زندگی میکنی!
چانیول لبخند زد و گفت ...
_ خب من با وجود فاصله روی کارای ساخت و ساز و چیدمان نظارت داشتم !
بعدشم بک ، معماری این خونه رو خودم طراحی کردم پس حتی ندیده هم میتونم بفهمم چی به چیه....چشمای بکهیون از جواب همسرش گرد شد و پرسید ...
_ واقعا ؟
_ اهوم !
_ واو...
مبهوت زمزمه کرد و باورش نمیشد چانیول همچین سلیقه ی توپی داشته باشه و اصلا سر رشته ایی توی معماری داشته باشه...
_ اینجا خیلی خوبه ، فکر میکردم یه کارشناس طرحش و کشیده ...!
چانیول و با لبخند عمیق تر شده ایی سرش و به دو طرف تکون داد و نه ایی زمزمه کرد .
بکهیون سویشرتی که روی هودیش پوشیده بود و در اورد و روی کاناپه ی کنار چانیول پرت کرد .
چانیول به سوییشرت پرت شده روی کاناپه خیره شد و اروم خندید...
احتمالا یه چند هفته ی دیگه از اینکه گفته هیچ کدوم از خدمه نیاد طبقه ی دوم پشیمون میشد..
تبیوی این چند مدت بی نظمی از بکهیون ندیده بود یعنی توی تموم این مدتی که کنارهم زندگی میکردن هردوشون سعی کرده بودن وسیله ها و کارهاشون و به نحو احسنت انجام بدن تا به مشکل نخورن اما خب حالا...
ظاهر مرتب و تمیز خونه جا برای ریخت و پاش کردن داشت!
به اطراف نگاه کرد و با دیدی دری که کنار اون راهروی مخفی منتهی به طبقه ی بالا میشد قدم هاش و به اون سمت برداشت البته وسط راه یادش اومد که باید یا سر به دنیل بزنه و وارد اتاق مشترک خودش و چانیول شد با دیدن اون کیوتچه که بیدار شده بود و سعی میکرد دست هاش و بخوره لبخند زد و با قدم های سریعی خودش و بهش رسوند..._ بیبی من بیدار شده ؟
با ذوق گفت و دست اون کیوتچه رو گرفت و با ذوق بهش خیره شد ...
چشمای دنیل روی صورتش بالا و پایین میشد و بکهیون فقط لبخند عمیقی زد و بغلش کرد ...
درحالی که کمر پسرش به سینه هاش چسبیده بودن و یکی از دستاش جلوی بدنش و اون یکی زیر باسنش قرار گرفته بودن سمت پنجره ی رفت و میتونست از بازتاب شیشه ها چشمای گرد فنچش و روی فضای نورانی بیرون ببینه ...
درخت های بیشماری که در طول مسیر دیده بود و حتی درختایی که الان میدید یه پوشش جنگلی رو به وجود اورده بودن و خب عمارت و بیشتر از قبل شبیه قصر میکردن ..
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...