بعد از چند مین که حس کردم کمی مست شدم و دهنم از شدت خوردن الکل سر شده ، مینهو دستش و روی دستم گذاشت و شروع به حرف زدن کرد._ بسه ، اون کجاست ؟؟؟
_ نمی خوام ... بازم می خوام بخورم ، منظورت کیه ؟؟؟ منظورت همسر عزیزمه ؟؟؟
با دیدن صورت سرخ و رگ های بالا آماده ای گردن و شقیقه اش نیشخندی زدم .
هدفش از پرسیدن همچین سوالی چی بود ؟
اصلا اینجا چیکار میکرد ؟_ چیه مگه دارم دروغ میگم ؟؟؟ تو داری میپرسی همسر عزیزم
کجاست مگه نه ؟؟؟صدای خنده ام بالا رفت و نگاه تعداد کمی از مردم و به خودش جلب کرد .
اشک هام میریختن اما همچنان داشتم به خندیدن ادامه میدادم ، نمی تونستم جلوی خودم و بگیرم و قلبم میسوخت .
بده که قلب ادم بسوزه و نتونه با هیچ چیز اتیش درد و خاموش کنه یا از دارویی برای درمانش استفاده کنه !!!!
قلب شما تا الان سوخته ؟؟
درد سوخته شدن قلبتون و تا به حال احساس کردید ؟؟؟
نفس عمیقی کشیدم و اروم لبخندم و جمع کردم ..
دردش خیلی زیاده ... حتی زیاد تر از بغض های گاه و بی گاه...
یکم دیگه از سوجوی توی بطری خوردم و اروم گفتم :_ سرش با هرزه هاش گرمه !!!
مینهو در حالی که با نگرانی بهم نگاه میکرد سمت میز خم شد و دستش و روی دست یخ کرده ام گذاشت .
_ چ...چی ؟؟؟
_ بهم دست نزن .
دستم و کشیدم و خیلی بی ربط این حرف و زدم
بینی و لبم داغ بود و سوزش معدم تازه شروع شده بود با چشم های پرم به دست مشت شده و چشمهای عصبیش نگاه کردم
چه قدر دلم میخواست با خیال راحت دستاش و بعد از ۵ سال لمس کنم اما .....
حیف که دیگه نمیتونستم با ارامش لمسشون کنم !
تعداد بطری های که تموم کردم از دستم در رفته بود و درد معدم به بد ترین حد خودش رسیده بود.
نفس های عمیقم کارساز نبود ، تا اینکه احساس کردم مایع های توی معدم در حال پیشروی کردن به بالائه .
نفسم گرفت و سمت زمین خم شدم و اوقی زدم ، اوق زدنم همانا و بیشتر شدن درد معده ام همانا .
با یه دستم محکم شکمم و داشتم و سعی میکردم با فشاری که از طریق دستم وارد میکنم دردش و کم کنم .
صدای بلند کشیده شدن صندلی و همراه با اوقی که زدم شنیدم وقتی دست های قوی و قدرتمندی کمرم و از پهلو و گرفت و بلندم کرد احساس کوچیک بودن بهم دست داد و درد معدم حتی بیشتر شد .
گیج بودم اما در عالم گیجی اطلاع داشتم که اون مرد من نیست !!!
با این نزدیکی درست مثل سالها قبل تپش قلب گرفتم و درد شدید معدم تو حال بدم بی تاثییر نبود ، البته که خودم و این طور قانع میکردم که دردم برای معده ی لعنتیمه .
کنار جوب خم شدیم و من میتونستم شکم سفتش و از روی کمرم حس کنم .
با دستش که روی ستون فقراتم بالا و پایین میشد اروم شدم و هق اروم و نا خواسته ای زدم که با اون عمل تمام محتویات تلخ معده ام و بالا اوردم.
البته اون وسطا زانوهام سست شد و روی زمین زانو زدم...
فشاری که بهم وارد میشد زیاد بود اما اون حرف های دلگرم کننده و ارامش بخش مینهو عجیب ارومم میکرد .
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...