ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 5 ]

6.1K 842 20
                                    


تقریبا روم خیمه زده بود و با لحنی که اری از هر نیشخندی بود گفت

_ دهنت و باز کن...

لب هام و روی هم فشار دادم و به محفظه ی شیشه ای بین دست هاش خیره شدم.

سرم و به دو طرف تکون دادم و دست هام و بالا اوردم .

جلوی لب هام قرارش دادم و اینکه سردیشون مخالف لب های گرم شده توسط گزیدن هام بود باعث میشد حس بدم حتی بد تر شه .

_ این قدر انرژی کوفتیت و سر چیزای بی خود هدر نده.
نکنه یادت رفته باید تا صبح زیرم ناله کنی ؟
دهنت و باز کن..

با خشونت گفت و فکم و چسبید .
دستام و با حرص از روی لب هام پایین اورد و سرش و پایین اورد .
نفس های مخلوط شده از الکلش باعث میشد حس تهوع دوباره توی وجودم زنده بشه اما
اما کاری که با چونه ام کرد برام قابل تحمل نبود ...
گازم گرفته بود یا لیسم زده بود ؟

اشکام قطع نمیشدن و خیسی روی چونم به خاطر کشیده شدن زبونش روی اون قسمت از بدنم باعث میشد احساس کثیف بودن کنم .

_ دهنت و باز کن پسر خوب...

کلماتی که استفاده میکرد از قبلیا خیلی خیلی بهتر بودن اما جدیت توی صداش باعث شد همه چی یادم بره و با گریه بگم...

_ ن..نه اوق...

دهنم و برای مخالفت باز کردم اما به محض اینکه اون مایع رو توی دهنم ریخت اوق زدم..
غلظت اون مایع شبیه خون بود اما طعمی که مشخص بود برای یه داروی خاصه باعث بیشتر شدن ترسم میشد .
دستش و زیر فکم قرار داد و بعد از اینکه اجازه ی خروج اون مایع و از دهنم نداد بینیم و با دست دیگه اش گرفت.

زیر بدنش دست و پا میزدم و مایع تلخ توی دهنم حالم و بد میکرد...

سرم و به دو طرف تکون میدادم اما تنگی نفس و ضعف باعث شد اون مایع رو قورت بدم و چشم هام و بعد از فاصله گرفتن دستش از بینیم ببندم .

نفس عمیقی کشیدم و هنوز نتونستم خوب بفهمم چی بهم خورونده شده که نرمی لب هاش و روی لب هام احساس کردم .
یه نفر توی اعماق وجودم فریاد زد

_ شروع شده..

و بعد از اون خیسی اشک هام بود که بوسه ی یک طرفه و خشنش و شور میکرد

[ WERITER POV ]

لب هاش و روی لب های پسر لرزون زیرش حرکت میداد و به این فکر میکرد چرا یه هرزه باید از یه رابطه خودداری کنه ؟

مکی به لبی که بین لب هاش گم شده بود زد و لب پایینش و بین دندون هاش فشار داد..
طعم مایعی که احتمالا یه نوع محرک جنسی بود و از لب های بکهیون احساس میکرد اما تقلای اون پسر برای دور کردن چانیول با کشیده شدن موهاش تموم شد .‌

موهای پسر کوچیک تر به اسارت انگشت هاش دراومده بود و با کشیدنشون به عقب اجازه ی تقلا کردن و از بکهیون میگرفت .

I Love YouWhere stories live. Discover now