ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 103 ]

990 255 35
                                    

بار دیگه دستم و روی بدنش حرکت دادم .
جوری به کارام عکس العمل نشون میداد که انگار سالهاس میشناستم...
از اتاق لباس بیرون رفتم و وارد سرویس بهداشتی توی اتاق شدم...
مسواک زدم و بعد از حل دادن یکی از ادامس های نعنایی از سرویس بهداشتی بیرون اومدم...
صورتم با وجود اینکه خشکش کرده بودم همچنان مرطوب به نظر میرسید و به هر حال مشکلی باهاش نداشتم...
خوشبختانه به قدری خواب الود بودم که بعد از شستن صورتم خوابم نپره..
حقیقتا انتظار نداشتم صابون سفید رنگ عصاره ی عسل و وانیل این قدر خوشبو باشه و بخواد بهم این حس و بده که هر شب ازش استفاده کنم...
همین طور روی شکم خوابیده بودم و گوشیم یکم اون طرف تر روی تشک افتاده رود که صدای قدم هایی از سمت مخالف اومد..
با بیحالی سرم و به اون سمت چرخوندم و با دیدن دنیل بین دستای پدر دیگه اش با تعجب پلک زدم...
جوری که چانیول پسر خوابیدمون رو روی دوتا دست هاش گرفته بود واقعا دوست داشتنی بود و خب اون و بعد از بوسیدن لپش روی تختی که دقیقا سمت من قرار داشت قرار داد..
خیلی زود چراغ و با کمک ریموت روی پاتختی خاموش کرد و درحالی که گوشیش و میگرفت با زانو روی تخت اومد...
برفی با پرویی تمام نیمکت راحتی که زیر پامون بود و برای خوابیدن انتخاب کرده بود و دلم میخواست برای باهوش بودن اون موجود چشمی بچرخونم..
با ضربه ای که چانیول به باسنم زد اخم کردم و بعد از بلند کردن سرم معترض صداش زدم..

_ یاااااا

اخم هام حسابی توی هم رفت و خب...
اون دراز به چه حقی اسپنکم کرده بود ؟

_ برو کنار پارک بکهیون...

وقتی این حرف و با لبخند بزرگی زد و به پاهای باز شده ام که تقریبا یک سوم تخت و گرفته بودن اشاره زد.
با تخسی به چشم هاش خیره شدم اما ضربه ایی که بار دیگه به باسنم اثابت کرد باعث شد با خشم بغرم...

_ پارک چانیول..

دست چان بعد از زدن اون ضربه ی کوفتی همچنان روی باسنم بود و معذبم میکرد..
با احساس کردن فشاری از سمت دستش به باسنم چشم هام گرد شد و با بهت بهش خیره شدم...

_ بوتت خیلی نرمه ادم وسوسه میشه هی اسپنکش کنه...

_ ت..تو .. توی بیحیااااا

قبل از اینکه اون با نیش باز روم خیمه بزنه فریاد زدم و بعد لب هام پشت دست بزرگش مخفی شد و صدای گرمش توی گوشم پیچید...

_ هی اروم...
تو که نمیخوای اولین روز کاری با چشم پف کرده برم سرکار ؟

چانیول خیلی واضح به بیدار شدن دنیل اشاره زد و من فقط اخم کردم و با کمک گرفتن از دستام از روی خودم هلش دادم کنار...

_ عوضی...

اروم زمزمه کردم و بعد از اینکه به پهلو چرخیدم بهش پشت کردم...

I Love YouWhere stories live. Discover now