ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 66 ]

1.9K 350 14
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

با شنیدن باز شدن در و چرخیدن نگاها سمتش من هم برگشتم و با دیدن دکتر کیم قدمای تندم و سمتش برداشتم ...
دکتر کیم به قیافه ی مضطرب و بی حالم نگاه کرد و لبخند بزرگی که روی صورتم به وجود اومد باعث شد ضربان قلبم کم شه و نفسم ازاد شه ...
دست دکتر کیم روی شونه ام قرار گرفت و این درحالی بود که سرش برای نگاه کردن توی چشم هام یکم بالا تر اومده بود ...

_ بکهیون و پسرت خیلی دوست دارن پارک چانیول!

لبخند ملایمی که روی صورتم به وجود اومده بود یکم رنگ گرفت و اشک های لعنتیم دوباره گونه هام و خیس کردن و باعث شدن با صدا بینیم و بالا بکشم و بگم :

_ م...ممنون دکتر کیم ، نمی دونم چه طور لطفتون و جبران کنم .

دکتر کیم با محبت سر تکون داد و دستش و از روی شونه ام برداشت و گفت

_ وظیفه ام بود و نیاز به جبران نیست پسرم ...
از بابت بکهیون هم مطمئن باش حالش خوبه ...
به خاطر ضعف بدنی و درخواستش بابت اینکه کاملا بیهوش باشه توی اتاق ریکاوریه و هنوز بهوش نیومده ...
اگه تا سی دقیقه ی دیگه بهوش نیومد میفرستنش توی اتاقی که قراره توش باشید ...
گفتم پسرتونم توی دستگاه بزارن و اون دستگاه رو بیارن توی اتاق ...

سر تکون دادم و قبل از اینکه دکتر کیم قدم برداره گفتم

_  بک کی ب..بهوش میاد ؟

_ بدنش تحمل عمل و نداشته و ضعیفه ..
چون گفته بود بیهوش کاملش کنیم یکم بهش فشار اومده...نگران نباش موضوع جدی نیست ، زود بهوش میاد ...

_ باشه ، ممنون ...

بازم تشکر کردم و به رفتن دکتر کیم نگاه کردم ...
اینجا کره بود و همنجس گرایی جرم محسوب میشد اما دکتر کیم به اینکه رابطه امون چه طوریه اهمیت نداده بود و تنها چیزی که براش مهم بود سلامتی بکهیون و بچه امون بود ...

_ رئیس بهتره برید توی اتاق تا همسرتون و بیارن ...
با اینجا موندن که نمیارنش ...

چه یون از پشت سرش با لحن منطقی گفت و من سرم و به منظور مخالفت تکون دادم ..
تا بک و نمیاوردن از اینجا تکون نمی خوردم ...

_ همه چی اماده اس ؟؟؟

چرخیدم و در حالی که به چه یون نگاه میکردم گفتم و اون با فهمیدن منظورم با لبخند بزرگی بلند جوابم و داد..

_ بله همه چی اماده اس...
اتاق بچه اتون خیلی کیوت شده
بکهیون حتما از دیدنش کلی خوشحال میشه ...

سرم گیج میرفت اما سعی میکردم بهش توجه نکنم و برای چه یون سر تکون بدم..

_ باش..

I Love YouWhere stories live. Discover now