ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 85 ]

1.5K 336 18
                                    

اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

[ SEHUN POV ]

وقتی برگشتم خونه و در و باز کردم با خونه ی خالی مواجه شدم و حدس زدم لوهان رفته پیش کیونگ...
درحال قرار دادن وسیله ها توی یخچال بودم که صدای زدن رمز در بلند شد و لحظه ی بعد لوهان کنارم توی اشپزخونه بود ...
این و از نفس های سریعی که میکشید میفهمیدم...
بدون توجه بهش سوسیس و گوشت و توی یخچال گذاشتم و وقتی برای شستن میوه ها سمت سینک برگشتم صدای لوهان بلند شد ...

_ هون ...

جوابی بهش ندادم و به شستن سیب توی دستم ادامه دادم .. 
امکان نداشت وقتی توی خونه باشم بیش از 2 دقیقه باهاش چشم تو چشم نشم البته این توی زمانایی که درس داشت یا خواب بود صدق نمیکرد...
ما توی خونه معمولا کنار هم بودیم و خب دعوایی که افتاده بودیم داشت بی رحمانه رابطه امون و تحت الشعاع قرار میداد.

_ سهونی ؟

اروم کنارم وول خورد و گفت و میتونستم از گوشه ی چشمم ببینم معذب کنارم ایستاده و با اون چشمای خوشگلش منتظر نگام میکنه.
این حالتش برام خیلی خواستنی و عجیب بود .
اینکه پسری با روحیه ی لوهان میتونست در رابطه بامن این طور محتاط رفتار کنه واقعا زیبا بود ......
قلبم با شنیدن لفظی که صدام کرده بود لرزیده بود و دست هام که انگاری داشتن دور خیاری که جایگزین سیب شده بودن با حرص تلمبه میزدن و تازه متوجه اش شده بودم و باعث میشد لبام و برای جلوگیری از بلند شدن صدای خنده ام گاز بگیرم !!!

_ قهری ؟
ببخشید دیگه من ... من نمیخواستم ناراحتت کنم سهون...
فقط من..

نفس عمیقی کشید تا لرزش صداش و از بین ببره و اخمام با شنیدن بغضی شدن صداش حسابی توی هم رفت.

_اخه پدرم این طور راحت وقتی از خونش بودم انداختتم بیرون ا..اما

_ دلیلی نداره وقتی اون عوضی همچین غلطی کرده فکر کنی منم قراره اون حماقت و تکرار کنم...

درحالی که یک ثانیه باهاش ارتباط چشمی بر قرار کرده بودم زیر لب و با لحن پر حرصی گفتم و با چسبیدن بدن کوچولوش بهم و حلقه شدن دست هاش دور شکمم نفسم و حبس کردم...

_ ببخشید باشه ؟
د..دیگه این طوری نمیکنم ، اشتی ؟

نفس عمیقی کشیدم و با حرکت کردن دستش روی شکمم خیاری که تقریبا دو لایه از پوستش رفته بود و توی سبدی که کنارم گذاشته بودم قرار دادم و و بعد از بستن شیر اب سمتش برگشتم ...
دستم و دور بدن کوچولوش حلقه کردم و به محض اینکه لبخند زدم شاهد ذوق زده شدنش شدم ...
فرشته کوچولوم به همین اسونی خوشحال میشد پس چرا باید با سر سنگین رفتار کردن ناراحتش میکردم ؟!

I Love YouWhere stories live. Discover now