اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️[ SEHUN POV ]
وقتی برگشتم خونه و در و باز کردم با خونه ی خالی مواجه شدم و حدس زدم لوهان رفته پیش کیونگ...
درحال قرار دادن وسیله ها توی یخچال بودم که صدای زدن رمز در بلند شد و لحظه ی بعد لوهان کنارم توی اشپزخونه بود ...
این و از نفس های سریعی که میکشید میفهمیدم...
بدون توجه بهش سوسیس و گوشت و توی یخچال گذاشتم و وقتی برای شستن میوه ها سمت سینک برگشتم صدای لوهان بلند شد ..._ هون ...
جوابی بهش ندادم و به شستن سیب توی دستم ادامه دادم ..
امکان نداشت وقتی توی خونه باشم بیش از 2 دقیقه باهاش چشم تو چشم نشم البته این توی زمانایی که درس داشت یا خواب بود صدق نمیکرد...
ما توی خونه معمولا کنار هم بودیم و خب دعوایی که افتاده بودیم داشت بی رحمانه رابطه امون و تحت الشعاع قرار میداد._ سهونی ؟
اروم کنارم وول خورد و گفت و میتونستم از گوشه ی چشمم ببینم معذب کنارم ایستاده و با اون چشمای خوشگلش منتظر نگام میکنه.
این حالتش برام خیلی خواستنی و عجیب بود .
اینکه پسری با روحیه ی لوهان میتونست در رابطه بامن این طور محتاط رفتار کنه واقعا زیبا بود ......
قلبم با شنیدن لفظی که صدام کرده بود لرزیده بود و دست هام که انگاری داشتن دور خیاری که جایگزین سیب شده بودن با حرص تلمبه میزدن و تازه متوجه اش شده بودم و باعث میشد لبام و برای جلوگیری از بلند شدن صدای خنده ام گاز بگیرم !!!_ قهری ؟
ببخشید دیگه من ... من نمیخواستم ناراحتت کنم سهون...
فقط من..نفس عمیقی کشید تا لرزش صداش و از بین ببره و اخمام با شنیدن بغضی شدن صداش حسابی توی هم رفت.
_اخه پدرم این طور راحت وقتی از خونش بودم انداختتم بیرون ا..اما
_ دلیلی نداره وقتی اون عوضی همچین غلطی کرده فکر کنی منم قراره اون حماقت و تکرار کنم...
درحالی که یک ثانیه باهاش ارتباط چشمی بر قرار کرده بودم زیر لب و با لحن پر حرصی گفتم و با چسبیدن بدن کوچولوش بهم و حلقه شدن دست هاش دور شکمم نفسم و حبس کردم...
_ ببخشید باشه ؟
د..دیگه این طوری نمیکنم ، اشتی ؟نفس عمیقی کشیدم و با حرکت کردن دستش روی شکمم خیاری که تقریبا دو لایه از پوستش رفته بود و توی سبدی که کنارم گذاشته بودم قرار دادم و و بعد از بستن شیر اب سمتش برگشتم ...
دستم و دور بدن کوچولوش حلقه کردم و به محض اینکه لبخند زدم شاهد ذوق زده شدنش شدم ...
فرشته کوچولوم به همین اسونی خوشحال میشد پس چرا باید با سر سنگین رفتار کردن ناراحتش میکردم ؟!
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...