ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 33 ]

4K 574 11
                                    


[ فلش بک 29 سال قبل ]
[ HANA POV ]

_ ِه....ی لین.... نکن .... آیییی .... ن...نفسم .ن..نفسم گرفت

صدای خنده اش توی گوشم پیچید و نگاهم روی لبخند زیباش گره خورد .
با دیدن نگاهم در همون حین سرش و اورد جلو و کوتاه لب هام و
بوسید .

_ پهلوهام درد گرفت

با اخم‌ گفتم و زیر بدنش جمع شدم ..

_ اشکالی نداره خوشگلم !!!

_ یااااااا خو دردم میگره !!!

با اخم‌ گفتم اما لحظه ی بعد وقتی عدام و با شیطنت در اورد بهش چشم غره رفتم

_ چیه خو لبخند هات قشنگن !!!
دلم می خواد اون قدر قلقکت بدم و خوشحالت کنم که هیچ وقت لبخند روی لب هات پاک نشه

لب هام و کوتاه بوسید .
ازش جدا شدم و هووومی گفتم و خواستم پاشم که از پشت بغلم کرد .

_ بسه دیگه ولم کن می خوام برم به نایون کمک کنم بیچاره دست تنهاست !!!

اخم غلیظی کرد و درحالی که این تغییر رفتار هاش کم کم میترسوندتم بهم توپید ...

_ نمی خوام نایون خودش شوهر داره بهش کمک میکنه نیاوردمت اینجا که کار کنی !!!

_ ا..اما

_ اما نداره هانا ادامه نده!!!

با صدایی که بلند شده بود گفت و با دلخوری گفتم

_ باشه ، سرم داد نزن !

مجبور شدم کوتاه بیام ....
دست هاش رو شکمم قفل بود و محکم گرفته بودتم .
لب هاش و روی شقیقه ام قرار داد و کوتاه بوسیدتم درحالی که به این فکر میکردم رفتار این دوتا برادر تا کی قراره این طوری باشه ...

نس های داغش کنار گوشم پوست حساس اون قسمت از بدنم و حساس تر میکرد و باعث میشد سرم و کج کنم تا اجازه ی رفت و امد نفس های داغش و ندم ، اما اون با گذاشتن لب هاش روی گردنم نفسم و برای ثانیه ای متوقف کرد .

_ ه...هی لین بس کن

برای اینکه اگه جلو تر بره نمیتونستم منصرفش کنم گفتم و دستاش و از روی شکمم محکم گرفتم اما توان اینکه از هم دورشون کنم و نداشتم .

_ نمی خوام !!!

جایی که با لب هاش در تماس بود و بین لب هاش کشید و مکید باعث رد شدن جریان برقی توی بدنم شد

_ ب..بس کن ، اگه ادامه بدی نمی تونی خودت و کنترل کنی !!!

اهه خدای من ما همین دیشب تجربه کرده بودیمش پس چرا این قدر بچگونه رفتار میکرد ؟!

_ نمی خوام ، میتونم خودم و کنترل کنم ....
میدونم از دیشب هنوز درد داری پس زیاد جلو نمیرم !!
حالا هم این قدر تکون نخور میخوام ببوس..

I Love YouWhere stories live. Discover now