ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 76 ]

1.6K 327 27
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

[ BAEKHYUN POV ]

تقریبا 1 ساعت از رفتن چانیول میگذشت و من روی یکی از کاناپه های توی اتاق نشیمن نشسته بودم و به دنیلی که کنارم خواب بود خیره شده بودم ...
انگشتام و دور یکی از پاهای کوچولوش حلقه شده بود و اون قسمت و نوازش میکردم...
برای بار هزارم توی این 1 ساعت قربون صدقه ی انگشت های کوچولو و بامزه اش رفتم و به چشم های بسته اش خیره شدم ...
چه طور امکان داشت یه بچه تا این اندازه شبیه فرشته ها باشه ؟!
هیچ وقت فکر نمیکردم قراره یه موجودی رو تا این اندازه دوست داشته باشم اما دنیل اومده بود و همه چیز و به طرز لذت بخشی خراب کرده بود ...
با شنیدن صدای باز شدن در و با تعجب سرم و بالا گرفتم و به اون سمت خیره شدم
با دیدن پدرم بلند شدم و وقتی اون نزدیک تر شد و دست هاش و باز کرد یه قدم سمتش برداشتم و بین بازوهاش فرو رفتم .

_ سلام خوبی ؟؟؟

صدای اروم و نفس های گرمش توی گوشم پیچید و من به منظور تایید حرفش سرم و بالا و پایین کردم ..
از بین بازوهاش بیرون اومدم و وقتی اون سمت دنیل خم شد جای قبلیم نشستم و بهش خیره شدم...
جوری که به دنیل خیره شده بود باعث میشد شکمم پیچ خوشایندی بخوره و همزمان براش غصه بخورم ..
مطمئنا اگه اون پیشم بود وضعیت من به این سمت کشیده نمیشد و با این وجود نمیدونستم باید کدومشون و ( پدر و مادرم ) مقصر بدونم ..
لبم و وقتی اون دست دنیل و با احتیاط گرفت و گاز گرفتم و بلند شدم و سمت اشپزخونه رفتم ...
با دوتا لیوان اب انبه و چندتا کوکی که لوهان برام اورده بود برگشتم و اون و روی میز جلوی کاناپه قرار دادم و بهش خیره شدم ..
جوری غرق در نگاه کردن و لمس دنیل شده بود که متوجه ی اومدنم نشد اما وقتی لیوان پر شده از اب میوه رو جلوش قرار دادم سرش و بالا گرفت و نگاهم کرد ...
به چشم های براق و خوش رنگش خیره شدم و لبخند ملایمی زدم .

_ چیکارا میکنی ؟ بهتری ؟؟؟

بعد از گرفتن لیوان از توی دستم ممنونی زمزمه کرد ..
بعد از مزه کردن محتوای لیوان گفت و من بعد از گاز زدن به کوکی جواب دادم.

_ کاری جزء نگاه کردن به دنیل و رسیدگی بهش ندارم و حوصله ام کم کم داره سر میره ...

با لب هایی که ناخواسته بغ کرده بودن گفتم و پدرم به محض تموم شدن حرفم سر تکون داد و با مکث پرسید ...

_ چانیول که اذیتت نمیکنه ؟

با تعجب سر بلند کردم و درحالی که تیکه ی باقی مونده ی کوکی رو از بین لب هام پایین می اوردم چند بار پلک زدم ...

_ ن..نه اصلا ..
برعکس اون خیلی کمکم میکنه .
چرا این قدر نسبت بهش پر از شکی ؟
گاهی اوقات بابت کارهاش شرمنده میشم چه برسه به اینکه بخواد اذیتم کنه ...

I Love YouWhere stories live. Discover now