ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 77 ]

1.7K 305 24
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

[ BAEK HYUN POV ]

با دستام اشکای باقی مونده روی صورتش و پاک کردم و با احتیاط خم شدم و خیلی اروم پیشونیش و بوسیدیم..
نگاه خمارش یه لحظه قفل چشمای من شد و بعد همون طور که انتظار داشتم چشماش بسته شد و تقریبا از شدت گریه هایی که کرد بیهوش شد.
انگشتم و با احتیاط روی گونه ی نرمش کشیدم و همون طور که اهنگ و قطع میکردم بلند شدم ..
هوف ارومی زمزمه کردم ..
به هر حال گوش دادن به اهنگ یا عکس العمل نشون دادن بهش از این سن براش خوب نبود و نمیخواستم بد عادتش کنم اما خب میتونستم به جای لالایی براش بخونمش !
سمت اتاق نشیمن رفتم و دلم میخواست دنیل و توی تختش بزارم اما ترس از اینکه یه وقت بیدار باشه و متوجه اش نشم این اجازه رو بهم نمیداد .
دنیل و روی پتوی نرم و ابریشمی که روی کاناپه گذاشته بودم قرار دادم و میخواستم کنارش بشینم که صدای بلند شدن زنگ در باعث شد به اون سمت پرواز کنم ...
با عجله سمت در رفتم و بیخیال اف اف شدم ..
وقتی در و باز کردم با تعجب به چه ریون خیره شدم و تازه یادم رفت که برام زنگ زده ...
صدای نفس نفس زدنش و عرق هایی که گوشه ی پیشونیش خودنمایی میکرد باعث شد زود تر به حرف بیام...

_ چ...چی شده ؟؟؟

_ چرا ...جواب.. ندادی ... نگران شدم !

با تعجب به نفس نفس زدنی که باعث مکث بین جمله هاش شده بود گوش کردم و قبل از اینکه بتونم جواب بدم صدای چرخیدن چرخ ماشین روی سنگ فرش های حیاط نگاهم و به اون سمت جلب کرد...
سهون و جونگین هیونگ + لوهان و کیونگسو اومده بودن و با نگرانی سمتم قدم برمیداشتن ...
قبل از اینکه اونا بهمون نزدیک بشم دوباره به چه ریون خیره شدم و شوکه گفتم

_ این همه راه و دویدی ؟؟
چرا نگران شدی ؟
دنیل گریه میکرد نتونستم جواب بدم !

اون دستش و روی پیشونیش کشید و لبخند معذبی زد و باعث شد دلم براش بسوزه ...

_ آههه هیونگ تو رو به من سپرده بود چون پدرتون رفتن و خب وقتی جواب ندادید خیلی نگران شدم ..

_ اشکالی نداره ...

_ خوبی ؟؟؟ چیزیت شده ؟؟؟

سهون هیونگم بعد از چرخوندن نگاهش بین من و چه ریون گفت و من به نشونه ی تکذیب حرفش سرم و به دو طرف تکون دادم و انگشت اشاره ام و جلوی بینیم گرفتم و اروم لب زدم ..

_ اروم تر دنیل خوابه

بچه ها رو به داخل هدایت کردم و وقتی دیدم چه ریون داره برمیگرده هیس هیس کنان صداش زدم...

_ کجا میری ؟؟؟

اون برگشت و چند لحظه با تعجب نگام کرد و گفت

I Love YouWhere stories live. Discover now