دکمه ی پلی شدن اهنگ و زدم و بلند شدم .
تو همین لحظه در اتاق باز شد و لین وارد اتاق شد و باعث شد نگاهم و بهش بدم
نیشخند کثیفی روی صورتش بود و این باعث میشد بیشتر از هر چیزی حالم ازش بهم بخوره.
مخصوصا اینکه مجبور شده بودم به خاطر اون تنها پسرم و زیر تخت قایم کنم._ خانوم خوشگلم چه طوره ؟؟؟
کتش و از تنش در اورد و در حالی که دستش و توی جیب شلوارش میزاشت سمتم اومد .
_ زبونت و موش خورده خانومم ؟؟؟
نگاه پر از تنفری بهش انداختم و خواستم روی تخت برم که....
_ اون حرومزاده کج....
_ حق نداری به پسرم انگ حرومزاده بودن بزنی عوضی ...
با وجود اینکه دلم می خواست این جمله ها رو فریاد بزنم با وجود
چلنیول که زیر تخت بود نمی تونستم کاری انجام بدم پس به ارومی سمتش برگشتم و گفتم ...
اما خب چهره ی کبود شده ام و به خاطر حرفش دید پس فهمیده بود چه قدر عصبیم کرده ._ ا...اوه زبون در اوردی هانا .
سمت تخت رفتم اما ...
اما با گرفته شدن گردنمو بعدش کوبونده شدنم به دیوار قوس کوچیکی از درد کمر و شونه ام به کمرم دادم .
در حالی که نفس کشیدن برام سخت بود سعی کردم به چشم هاش که واکنش هام و میدید نگاه نکنم ._ هرزه ای مثل تو ...
جزء یه حرومزاده نمی تونه چیزی تحویل جامعه بدهدر حالی که اشک تو چشم هام جلوی درست دیدن بزرگ ترین عذاب
زندگیم و میگرفت با صدای ضعیفی به خاطر احساس خفگی که میکردم گفتم :_ م...من ه...هرزه ن...نیستم ...
چ...چانیولمم حرومزاده نیس !!!
برای چی این طوری شدی ل...لین ؟؟
من دیگه خسته شدم ... دیگه نمیکشم لعنتی چرا نمیفهمی ؟؟؟
داری خ...خستم میکنی ...همون طور که چشم هام از اشک پر میشد گفتم
_ خفه شو !!! فقط خفه شو هانا .
چنگی به دستش زدم و اجازه دادم اشک هام از حالت بادومی چشم هام خارج بشن و روی گونه ام بریزن .
با پرت شدنم روی تخت سعی کردم سرفه ها های دردناکم و با کمترین صدا ازاد کنم .
در همین لحظه وقتی دیدم لین داره خودش و برهنه میکنه خودم و سمت گوشه ی تخت کشیدم._ ن..نه خ...خواهش م...م ...
باور نمیکردم داره این کار و میکنه ...!
ما همین دیشب یه رابطه ی کوفتی رو باهم گذرونده بودیم ..
التماس هام فقط و فقط برای چانیولی بود که زیر تخت تو خودش جمع شده بود و گرنه میتونستم مثل چند سال اخیر این تجاوز های دردناک و رو تحمل کنم .
لین بعد از اینکه با زور شلوارم و در اورد سمتم اومد و روم خیمه زد...
اون قدر از اینکه پسرم قراره صدای ناله هام و بشنوه میترسیدم که نمی تونستم از خودم دفاع کنم .
مطمئن بودم چانیول به حرفم گوش میکنه اما ... اگه فقط یه لحظه...
فقط یه لحظه پسر کوچولوم من و تو این وضعیت میدید چ...چیکار...
با گازی که از گردنم گرفته شد دست هام و مشت کردم و لب هام و
محکم گاز گرفتم .
اشک هایی که توی چشمم حلقه زده شده بودن به راحتی روی گونه ام ریختن.
لین شروع به گاز گرفتن و مکیدن گردنم کرد .
بعد از چند مین از گردنم دست کشید و به چونه ام رسید....
از شدت ترس سکسه ام گرفته بود و اشک هام میریختن ...
لب هاش و سمت لب های من اورد و خواست لب هاش و روی لب هام بزاره که سرم و سمت دیگه ایی کشوندم .
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...