ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 81 ]

1.8K 320 16
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

Yeah they say when we grow up
اره اونا میگن وقتی بزرگ بشی

You ,ll underestand when you're older
تو متوجه میشی وقتی یکم بزرگ تر بشی

[ UNKNOWN POV ]

درحالی که شراب قوی رو از توی شات شیشه ایی دستم مینوشیدم به پارک چانیول خیره شدم...
مردی که با وجود حال بدم و اصرار های پدر و مادرم بازم تصمیم گرفته بودم بیام و ببینمش...
مردی که نشد تا به دستش بیارم !

If , ll ever let go of this
حتی اگه همه ی اینا رو بیخیال بشم ...

با شنیدن صدای ادمایی که دور پارک لین عوضی و اون پسره ی هرزه حلقه شده بودن نیشخند زدم و شاتم و روی میز کوبوندم ...

Say goodbye to the old me..!
با من قدیمیم خداحافظی کن ..!

اگه الان توانایی کشتن کسی رو داشتم مطمئنا اون فرد بچه ی کوفتیشون بود...
و مطمئن بودم مرگ‌ اون بچه هر دوشون و فلج میکنه ...
جور که دستای اون مرد دور اون موجود لعنتی حلقه شده بود باعث میشد بغض کنم !
چه طور به یه بچه دبیرستانی و یه نوزاد باخته بودم ؟
این اصلا قابل تصور بود ؟
با حرص نفس های عمیق میکشیدم تا خودم و اروم کنم !
دستای کوفتیش باید به جای نگه داشتن اون بچه دور کمر من حلقه میشد...
باید به جای نگه داشتن بچه ی اون پسره ی هرزه بچه ی من و لمس میکرد !
بدون اینکه بتونم خودم و کنترل کنم نیشخند زدم.
اون عوضی تقاصش و پس میداد..
تقاص کوچیک شمردن من و باید با مرگ اون دوتا موجود لعنتی پس میداد...

You want something in life , then why don 't you go and get it ?
تو یه چیز توی زندگیت میخوای پس چرا نمیری و به دستش نمیاری ؟

_ زمینت میزنم...

درحالی که به نفس نفس افتاده بودم زیر لب زمزمه کردم...

_ کاری میکنم به پام بی افتی تا قبولت کنم چانیول !

سرم و با بلند شدن صدای مشاور پارک لین به اون سمت چرخوندم ...
با دیدن صورت سرخ پسری که فعلا جایگاه همسر چانیول گرفته بود با نیشخند زمزمه کردم ...

_ پاکت میکنم ...

نگاه چرخید و روی بچه ی نحیف روی دستای چانیول زوم شد...

_و تو هم قراره همراهش بری کوچولو...

Actions speak louder than words do , it's pretty quiet , isn't it ?
عمل کردن بهتر از کلمات صحبت میکنه ، بسیار ساکت این طور نیست ؟

شاتم و از روی میز برداشتم و درحالی که یه دل سیر به چانیول خیره میشدم تمومش و سر کشیدم و بعد از گرفتن گوشیم و پالتوی خز دارم به پدر و مادرم علامت دادم که میرم خونه...
با وجود اینکه پدر عوضی چانیول به پدرم دروغ گفته بود اما با این وجود نمیدونم چرا بازم حاضر شد به این مهمونی کوفتی ، جایی که رقیبش بود بیاد !!!
درحالی که قدم های محکمم و بین مهمونایی که ایستاده بودن برمیداشتم وارد صفحه ی تماس گوشیم شدم و شماره ی ته وون و گرفتم...
تقریبا 5 دقیقه طول کشید که وارد باغ بزرگ عمارت پارک بشم و درحالی که احساس میکردم حتی هوای این خونه از نفرت لبریزم میکنه با شنیدن ترمز های پورشه ی مشکی رنگی سرم و به اون سمت چرخوندم...
در ماشینی که درست جلوی پام ایستاده بود و باز کردم و بعد از اینکه سوار شدم سرم و چرخوندم تا به پسر کنارم خیره بشم...
با دیدنش حتی مصمم تر میشدم و احساس قدرت میکردم...
نمیدونم چرا چانیول یکی مثل ته وون و از باندش بیرون انداخته بود یا به گفته ی ته وون اصلا باندی به اون بزرگی رو از بین برده بود اما به هرحال من یه کنار نمیشنستم تا یه بچه دبیرستانی بتونه مردم و مال خودش کنه ...

I Love YouWhere stories live. Discover now