اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️Yeah they say when we grow up
اره اونا میگن وقتی بزرگ بشیYou ,ll underestand when you're older
تو متوجه میشی وقتی یکم بزرگ تر بشی[ UNKNOWN POV ]
درحالی که شراب قوی رو از توی شات شیشه ایی دستم مینوشیدم به پارک چانیول خیره شدم...
مردی که با وجود حال بدم و اصرار های پدر و مادرم بازم تصمیم گرفته بودم بیام و ببینمش...
مردی که نشد تا به دستش بیارم !If , ll ever let go of this
حتی اگه همه ی اینا رو بیخیال بشم ...با شنیدن صدای ادمایی که دور پارک لین عوضی و اون پسره ی هرزه حلقه شده بودن نیشخند زدم و شاتم و روی میز کوبوندم ...
Say goodbye to the old me..!
با من قدیمیم خداحافظی کن ..!اگه الان توانایی کشتن کسی رو داشتم مطمئنا اون فرد بچه ی کوفتیشون بود...
و مطمئن بودم مرگ اون بچه هر دوشون و فلج میکنه ...
جور که دستای اون مرد دور اون موجود لعنتی حلقه شده بود باعث میشد بغض کنم !
چه طور به یه بچه دبیرستانی و یه نوزاد باخته بودم ؟
این اصلا قابل تصور بود ؟
با حرص نفس های عمیق میکشیدم تا خودم و اروم کنم !
دستای کوفتیش باید به جای نگه داشتن اون بچه دور کمر من حلقه میشد...
باید به جای نگه داشتن بچه ی اون پسره ی هرزه بچه ی من و لمس میکرد !
بدون اینکه بتونم خودم و کنترل کنم نیشخند زدم.
اون عوضی تقاصش و پس میداد..
تقاص کوچیک شمردن من و باید با مرگ اون دوتا موجود لعنتی پس میداد...You want something in life , then why don 't you go and get it ?
تو یه چیز توی زندگیت میخوای پس چرا نمیری و به دستش نمیاری ؟_ زمینت میزنم...
درحالی که به نفس نفس افتاده بودم زیر لب زمزمه کردم...
_ کاری میکنم به پام بی افتی تا قبولت کنم چانیول !
سرم و با بلند شدن صدای مشاور پارک لین به اون سمت چرخوندم ...
با دیدن صورت سرخ پسری که فعلا جایگاه همسر چانیول گرفته بود با نیشخند زمزمه کردم ..._ پاکت میکنم ...
نگاه چرخید و روی بچه ی نحیف روی دستای چانیول زوم شد...
_و تو هم قراره همراهش بری کوچولو...
Actions speak louder than words do , it's pretty quiet , isn't it ?
عمل کردن بهتر از کلمات صحبت میکنه ، بسیار ساکت این طور نیست ؟شاتم و از روی میز برداشتم و درحالی که یه دل سیر به چانیول خیره میشدم تمومش و سر کشیدم و بعد از گرفتن گوشیم و پالتوی خز دارم به پدر و مادرم علامت دادم که میرم خونه...
با وجود اینکه پدر عوضی چانیول به پدرم دروغ گفته بود اما با این وجود نمیدونم چرا بازم حاضر شد به این مهمونی کوفتی ، جایی که رقیبش بود بیاد !!!
درحالی که قدم های محکمم و بین مهمونایی که ایستاده بودن برمیداشتم وارد صفحه ی تماس گوشیم شدم و شماره ی ته وون و گرفتم...
تقریبا 5 دقیقه طول کشید که وارد باغ بزرگ عمارت پارک بشم و درحالی که احساس میکردم حتی هوای این خونه از نفرت لبریزم میکنه با شنیدن ترمز های پورشه ی مشکی رنگی سرم و به اون سمت چرخوندم...
در ماشینی که درست جلوی پام ایستاده بود و باز کردم و بعد از اینکه سوار شدم سرم و چرخوندم تا به پسر کنارم خیره بشم...
با دیدنش حتی مصمم تر میشدم و احساس قدرت میکردم...
نمیدونم چرا چانیول یکی مثل ته وون و از باندش بیرون انداخته بود یا به گفته ی ته وون اصلا باندی به اون بزرگی رو از بین برده بود اما به هرحال من یه کنار نمیشنستم تا یه بچه دبیرستانی بتونه مردم و مال خودش کنه ...
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...