سرش و جلو برد و بعد از اسیر کردن لاله ی گوش بکهیون بین دندون هاش مشغول مکیدن اون نقطه شد و بکهیون توی لحظاتی که به سختی سوختن در جهنم درش در عبور بود سعی میکرد نزاره ناله اش از بین لب هاش به بیرون درز پیدا کنه..
لرزش بدنش از ترس و لذت زیر دست های چانیول که به قصد یوراخ کردن شکمش اون و به تخت فشار میدادن احساس میشد .
نمیخواست ناله هاش باعث بزرگ تر شدن عضو پسری بهش که همین حالا هم روی شکمش احساسش میکرد بشه.
از حس اون سنگینی متنفر بود و سعی میکرد با داخل بردن شکمش نزاره اون عضو روی شکمش احساس بشه .تلاش میکرد با فشردن رو تختی و بعد گاز گرفتن لب هاش ناله نکنه اما سخت بود .
اینکه توی تموم نقاط بدنت درد داشته باشی و بدنت برای اولین بار همچین چیزی رو تحمل کنه سخت بود .
چانیول اما از لاله ی گوش بکهیون دل کند و به تصویری که انگاری اثر هنری یه فرد بسیار ماهر بود خیره شد و زبونش و روی لب های فشرده شده ی بکهیون کشید.
بک با حس بدی که از کار چانیول بهش دست داد چشم هاش و بست و نفسش و حبس کرد .
لرزش بدنش هنوز هم زیر بدن چانیول احساس میشد و چانیول دیگه بهش عادت کرده بود .
دستش و بالا اورد و انگشت شصتش و روی گونه ی قرمز بکهیون کشید و از گرمایی که توی پوستش دونده شده بود تعجب نکرد .
چشمای پسر بینام زیرش به شدت روی هم فشرده میشدن و چانیول دلش میخواست خودش و توی اون مردمک های ابی رنگ ببینه
نگاهش پایین تر اومد و روی بدن بینهایت سفید بکهیون چرخید .
بکهیون چشم هاش و باز کرد و وقتی نگاه خیره ی اون مرد و روی بدن ضعیفش دید با التماس لب زد.
_ خ..خواهش م..میکنم ت..تمومش کن...
میدونست بی فایده اس.
خودشم خسته شده بود از گفتن کلمه هایی مثل خسته شدم و تمومش کن.
امشب قرار بود تموم بشه ؟
چرا زمان این قدر دیر میگذشت هوم ؟_ اینکه تلاش میکنی برخلاف خواسته ی بدنت عمل کنی به نوبه ی خودش تحسین بر انگیزه اما من و برای جلو رفتن ترغیب میکنه.
پس مخالفت لعنتیت و تموم کن!لب هاش و به گونه ی بکهیونی که با ناامیدی چشم هاش و بسته بود نزدیک کرد و دندون هاش و به پوست بکهیون کشید و محکم گازش گرفت .
بدن بکهیون از شوک کارش تکون محکمی خورد و با خجالت از حرفی که چانیول بهش زده بود سعی کرد بی توجه بمونه .
_ هومم خوش مزه ایی...
این اولین بار بود که برای داشتن رابطه هیجان داشت و هیجان تنها چیزی بود که میتونست وضعیت الانش و توصیف کنه.
نگاهش و به ترقوه هایی که با زیبایی تمام تراش خورده بودن داد و وقتی پایین تر اومد نگاهش به کمر ظریف و شکم پنبه ایی بکهیون که سمت داخل جمع شده بود گره خورد .
البته تصور گزیدن اون دوتا نقطه ی صورتی رنگ و فراموش نکرد !
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...